پروانگی ...

پروانگی ...

بـه آسمــان دل بـبـنـــد ...
پروانگی ...

پروانگی ...

بـه آسمــان دل بـبـنـــد ...

دستگیرم باش

پروردگارا !
چگونه سربالا بگیرم و به درگاهت بیایم و بگویم : الهی العفو ...
که عفو و بخششت را می طلبم اما باز جلوی نفسم را نمی گیرم ؟!
چگونه شرمسارت نباشم در حالی که هر چه جور و جفا از من می بینی باز هم رشته ی مهر و دوستی ات را نمی گسلی و رهایم نمی کنی ؟
چگونه ادعای بندگی کنم در حالی که خود می دانم عبد تو نبوده ام و بنده ی نفس بوده ام ؟

اما مهربان خالقم !

تنها چیزی که می توانم بگویم این است که با همه ی شرمندگی هایم ادعا می کنم که بنده ی تو هستم .
و تنها کلامی برایت بگویم که نکند عمر به سرآید و این کلام را نگفته باشم ،
خدایا ! ساده بگویم ... دوستت دارم
دستم را بر آستانت بلند می کنم تا دستگیرم باشی ...


نظرات 2 + ارسال نظر
جواد سه‌شنبه 3 اردیبهشت 1392 ساعت 04:26 ب.ظ http://delshekaste.com/_delshekaste

سلام بازهم مثل همیشه زیبا بود
من مطالب شما رو خیلی دوست دارم و در پرو فایل دلشکسته میگذارم
http://delshekaste.com/_delshekaste

دوست یکشنبه 5 خرداد 1392 ساعت 12:11 ق.ظ http://panaahgaaheman.blogfa.com

خدای خوب من
زندگی به سختی اش می ارزد
اگرتودرانتهای هرقصه ایستاده باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد