پروانگی ...

پروانگی ...

بـه آسمــان دل بـبـنـــد ...
پروانگی ...

پروانگی ...

بـه آسمــان دل بـبـنـــد ...

مادر

بهشت در دستان مادر بود ؛
مادر آن را زمین گذاشت تا ما را در آغوش بگیرد

اکنون میگویند بهشت زیر پای مادران است ...


نظرات 6 + ارسال نظر
mina یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 02:52 ب.ظ

مثل همیشه عالی.

ممنونم

مریم سه‌شنبه 15 مرداد 1392 ساعت 05:07 ق.ظ

بهشت هم خشکسالیست
این را دیشب از کف پای مادرم که ترک خورده بود فهمیدم.

چقدر قشنگ
ممنون

مریم سه‌شنبه 15 مرداد 1392 ساعت 05:16 ق.ظ

مهم نیست در چه سنی باشم ، هر زمان چیز جدید یاد میگیرم دلم میخواهد فریاد بزنم : مامان بیا نگاه کن!

این متن ها فوق العادن مریم خانم
ممنونم

مریم سه‌شنبه 15 مرداد 1392 ساعت 05:17 ق.ظ

مادر؛


روسری ات را بردار تا ببینم، بر شبِ موهایت؛

چند زمستان برف نشسته است؛
...
تا من به بهار رسیده ام

بازم ممنونم مریم خانم

مریم چهارشنبه 16 مرداد 1392 ساعت 07:35 ق.ظ

خواهش میکنم
اکه خوشتون اومده میتونید تو قسمت مادر اضافه کنید آخه فقط یه متن واسه مادر دارید که واسه کلمه مادر خیلی کمه.

نه مریم جان
درباره ی مادر مطالب زیادی تو وبلاگم گذاشتم

ولی فکر خوبیه میتونم یه موضوع درست کنم برای مادر
مثلا "مادرانه"

از متن هات استفاده میکنم
ممنونم

مهری سه‌شنبه 19 آبان 1394 ساعت 11:32 ق.ظ

چقدر خوب میشه بفهمیم باید هوا ی همه مادر ها رو داشت . مادر بزرگها ، مخصوصا مادر شوهر ها که هرچقدر هم که مادر شوهر باشن بازم خیلی واسه پسرشون زحمت کشیدن تا بدنش دست ما ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد