پروانگی ...

بـه آسمــان دل بـبـنـــد ...

پروانگی ...

بـه آسمــان دل بـبـنـــد ...

دلتنگی

می پوشانم 

دلتنگی ام را

با بستری از کلمات

اما باز کسی در دلم

"تو" 

را صدا میزند ...


نظرات 3 + ارسال نظر
jouya یکشنبه 14 خرداد 1391 ساعت 11:44 ق.ظ http://www.mjc.blogsky.com

کم آوردم تو رو من ،
میشه تو باز نگام کنی ؟
میشه با دوز و کلَک ،
دوباره باز سیام کنی ؟


میشه باز دروغ بگی ،
اما بمونی پیش من ؟
با همون خنده ی تلخ ،
بی خودی رو به رام کنی ؟

بگی که : دوسِت دارم ،
بخندی به سادگیام
با دروغ و شیطنت ،
بازم تو سر به رام کنی؟

میشه باز تو زورکی ،
خنده هامو جشن بگیری؟
یه بارَم ، دروغکی ،
معشوق قصه هام کنی ؟

نفسم یخ زد و پژمرد ،
بدون هُرم تنت …
میشه اون آغوشتو
گرمای این شبام کنی؟

خنده هام سرد و غریبن ،
بدون حضور تو ...
میشه لبخندتو باز ،
مُهر روی لبام کنی ؟

حسرت بودن تو ،
دیوونه کرده این دلو
میشه لا اقل بیای ،
بارونو پا به پام کنی ؟

خنده داره ، نه !؟ میدونم
هذیون و وسوسه نیست
میشه واسه یه بارم ،
محوِ تو رویاهام کنی ؟


زهره طغیانی

سارا یکشنبه 14 خرداد 1391 ساعت 11:49 ق.ظ http://landmemol.blogsky.com

خیلی زیبا هستند
کاش برای نوشته های زیبات عکس هم بذاری جالب تر میشه
ببخشید فقط نظرمو گفتم قصد جسارت ندارم

سلام سارا جان
این چه حرفیه عزیزم
شاید چون عکس متناسب با بعضی از موضوع ها رو ندارم
چشم بیشتر سعی میکنم
ممنون از نظرت

قاصدک آیدا یکشنبه 14 خرداد 1391 ساعت 10:52 ب.ظ http://lookforayda.blogsky.com

در تلاقی با چشم هایت

خویش را در همچون تویی گم کرده ام




وبلاگ خوبی دارید
خوش حال میشم ردپای شما را در دهکده کوچک قاصدکهایم ببینم

ممنونم
حتما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد