پروانگی ...

بـه آسمــان دل بـبـنـــد ...

پروانگی ...

بـه آسمــان دل بـبـنـــد ...

اولین روز بارانی

اولین روز بارانی را به خاطر داری؟

غافلگیر شدیم چتر نداشتیم خندیدیم دویدیم و به شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم.

دومین روز بارانی چطور؟ پیش بینی اش را کرده بودی، چتر آورده بودی و من غافلگیر شدم، سعی می کردی من خیس نشوم و شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود.

و سومین روز چطور؟ گفتی سرت درد می کند و حوصله نداری سرما بخوری، چتر را کامل بالای سر خودت گرفتی و شانه راست من کاملا خیس شد.

و چند روز پیش را چطور؟ به خاطر داری؟ که با یک چتر اضافه آمدی و مجبور بودیم برای اینکه پین های چتر توی چش و چالمان نرود دو قدم از هم دورتر راه برویم...

فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم تنها برو...

 

"دکتر علی شریعتی"

نظرات 3 + ارسال نظر
mozahem سه‌شنبه 16 خرداد 1391 ساعت 08:40 ب.ظ

omid varam hich kas ehsas nakone tekrari shode

khili sakhte

بله خیلی سخته

محسن سه‌شنبه 16 خرداد 1391 ساعت 11:45 ب.ظ http://faramoshi1368.blogfa.com

سلام ابجی.....

خیلی زیبا بود و البته غم انگیز.....

ارست میگه تکراری شدن خیلی بده.....

آپم بیا سر بزن.....

سلام
ممنونم
تکراری شدن خیلی تلخه

دریا چهارشنبه 17 خرداد 1391 ساعت 02:25 ق.ظ http://azjensebaran.blogsky.com


چه سخت..................................

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد