در هیاهوی زندگی دریافتم ؛
چه بسیار دویدن ها
که فقط پاهایم را از من گرفت
در حالی که گویی ایستاده بودم ،
چه بسیار غصه ها
که فقط باعث سپیدی موهایم شد
در حالی که قصه ای کودکانه بیش نبود ،
دریافتم
کسی هست که اگر بخواهد "می شود"
و اگر نخواهد "نمی شود"
به همین سادگی ...
کاش نه میدویدم و نه غصه می خوردم
فقط او را می خواندم و بس ...
ادامه...
وقتی که می رفتی، بهار بود تابستان که نیامدی، پاییز شد پاییز که برنگشتی، پاییز ماند زمستان که نیایی، پاییز می ماند تو را به دل پاییزی ات فصلها را به هم نریز ...
اصلا قبول نیست ... من ... بهاری را که تو را از من گرفت قبول ندارم ... نه این بهار نامهربان،بهار نیست ...
شاید از اول پاییز بود
بهاری که تورا گرفت....بهار نبود.....پاییز بود....و تمام فصلها تا ابد پاییز شدند....
زیبا بود
ممنون فاطمه جان