پروانگی ...

بـه آسمــان دل بـبـنـــد ...

پروانگی ...

بـه آسمــان دل بـبـنـــد ...

قضاوت

قبل از اینکه بخواهی در مورد من و زندگی من قضاوت کنی کفش های من را بپوش و در راه من قدم بزن ...

از خیابان ها ،کوه ها و دشت هایی گذر کن که من گذر کردم

اشک هایی را بریز که من ریختم

دردها و خوشی های من را تجربه کن

سال هایی را بگذران که من گذراندم

روی سنگ هایی بلغز که من لغزیدم

دوباره و دوباره برپاخیز و مجددا در همان راه سخت قدم بزن همانطور که من انجام دادم ...!

بعد ...

آن زمان میتوانی در مورد من قضاوت کنی !!!


نظرات 4 + ارسال نظر
دریا سه‌شنبه 20 تیر 1391 ساعت 03:56 ب.ظ http://azjensebaran.blogsky.com

خیلی خیلی قشنگ و پر مفهوم بود....

ممنونم دوست خوبم

رها سه‌شنبه 20 تیر 1391 ساعت 04:55 ب.ظ http://idea90.blogsky.com

سلام دوست عزیزم
متن خیلی زیبایی است با تصویر جالبی که زدی.واقعا اگر ما قبل از قضاوت کردن درباره هرکس چند دقیقه خودمان را جای او بگذاریم وبا همان شرایط ونگاه او به مشکل بنگریم شاید خیلی از سوتفاهم ها و کدورتها پیش نیامده حل شود.

سلام دوست خوبم
خواهش میکنم ، خوشحالم خوشت اومد

دقیقا همینطوره

ساوا سه‌شنبه 20 تیر 1391 ساعت 11:37 ب.ظ http://www.bashia.blogsky.com

آفرین

هدی چهارشنبه 21 تیر 1391 ساعت 11:20 ق.ظ http://aftabgardantarin.blogsky.com

یه کتاب هست به نام " با کفشهای دیگران راه برو"
ترجمه کیوان عبیدی آشتیانی
خوندنش واقعا مرتبطه و ارزشمند ...

ممنونم هدی جان
فعلا دارم یه کتاب میخونم با عنوان بیشعوری
این کتاب رو که تموم کردم کتابی که معرفی کردی رو تهیه میکنم
بازم ممنون از لطفت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد