شیشه ای می شکند ...
یک نفر می پرسد : چرا
شیشه شکست ؟
مادر می گوید : شاید این
رفع بلاست .
یک نفر زمزمه کرد : باد
سرد وحشی مثل یک کودک شیطان آمد ، شیشه ی پنجره را زود شکست .
کاش امشب که دلم مثل آن
شیشه ی مغرور شکست ، عابری خنده کنان می آمد ... تکه ای از آن را برمی داشت مرهمی بر
دل تنگم می شد ...
اما امشب دیدم ...
هیچ کس هیچ نگفت غصه ام
را نشنید ...
از خودم می پرسم آیا
ارزش قلب من از شیشه ی پنجره هم کمتر است ؟
دل من سخت شکست اما ...
هیچ کس هیچ نگفت و
نپرسید چرا !!!
سلام وبلاگتون خیلی زیبا و پر مغز بهتون تبریک میگم. اگه دوست داشتین تبادل لینک کنیم
سلام
خیلی ممنونم
نظر لطفتونه
بین این آدمها
من همون یه نفرم دوست خوبم ...
یک نفر هست
که دلش می خواهد
که تو خندان باشی ...
دلشکستگیها رو بسپر به دست باد ...
آرزوی زیباترین خنده های از ته دل رو برات دارم عزیزم.
ممنونم هدی مهربونم
همین الان با خوندن این دعای قشنگت لبم خندون شد
بازم ممنون
من هم همین آرزو رو برات دارم