آیت الله فهرى نقل مى
کنند که جناب شیخ رجبعلی خیّاط به ایشان فرمودند : روزى
براى انجام کارى روانه بازار شدم اندیشه مکروهى در مغزم گذشت ، ولى بلافاصله
استغفار کردم .
در ادامه راه شترهایى که
از بیرون هیزم مى آوردند ، قطار وار از کنارم گذشتند ، ناگاه یکى از شترها سنگى به
سوى من انداخت که اگر خود را کنار نکشیده بودم آسیب مى دیدم .
به مسجد رفتم و این پرسش
در ذهن من بود که این رویداد از چه امرى سرچشمه مى گیرد و با اضطراب عرض کردم
خدایا این چه بود ؟
در عالم معنا به من
گفتند : این نتیجه ی آن فکرت بود که کردى . گفتم : گناهى که انجام ندادم .
گفتند که : آن سنگ هم که
به تو نخورد ...
سلام عزیزم
داستان خیلی جالبی بود.
امام علی (ع) می فرماید:مواظب افکارت باش که گفتارت می شود وگفتارت کردارت می شود.