پروانگی ...

بـه آسمــان دل بـبـنـــد ...

پروانگی ...

بـه آسمــان دل بـبـنـــد ...

بهانه

شیرین بهانه بود
فرهاد تیشه میزد تا نشنود ...
صدای مردمانی را که در گوشش میخواندند :
دوستت ندارد ...


نظرات 7 + ارسال نظر
مسلم بیگ‌زاده یکشنبه 8 مرداد 1391 ساعت 02:50 ب.ظ http://daftar-ensha.blogsky.com/

خیلی غمگین بود.
یعنی آخرش بود

سارا... یکشنبه 8 مرداد 1391 ساعت 02:58 ب.ظ

کاش منم میتونستم مثل فرهاد تیشه میزدم به زندگی تا مردم نشنوم...
مثل همیشه زیبا بود.

کاش واقعا میشد صدای مردم رو نشنید

ممنون عزیزم

امینه یکشنبه 8 مرداد 1391 ساعت 04:21 ب.ظ http://che6m2ro6t.limooblog.com

سلام خوبی؟
آره همینارو میخوام اینا چیز کمی نیس

سلام
ممنونم
شما خوبین؟
ممنونم از حضورتون
و براتون آرزوی موفقیت میکنم

نا رفیق دوشنبه 9 مرداد 1391 ساعت 12:45 ق.ظ

خیلی صفا کردم!

خوشحالم از این بابت

امیر دوشنبه 9 مرداد 1391 ساعت 01:01 ق.ظ http://anti-devil.blogsky.com/

هنوز هم در نانوایی ها جوش شیرین میزنند . . .
بیچاره فرهاد!

بیچاره فرهاد

فاطی دوشنبه 9 مرداد 1391 ساعت 03:04 ق.ظ http://baran761300.blogsky.com


اگر مردم نبودن زودتر از اینا فراموشت کرده بودم
اما حیف مردم هستن و تورا به رخم میکشند
فوق العاده بود آجی

خواهش میکنم فاطمه جون

نویدی دوشنبه 9 مرداد 1391 ساعت 03:48 ق.ظ http://http://meraj14.ir/post/author/789353

سلام
با آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما، امیدوارم که ما را در دعاهایتان از یاد نبرید. مطلبتان را خواندم قشنگ بود قلمتان ماندگار
التماس دعا

سلام
طاعات و عبادات شما هم قبول باشه انشاالله
چشم حتما واستون دعا میکنم
من هم براتون آرزوی موفقیت میکنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد