پروانگی ...

بـه آسمــان دل بـبـنـــد ...

پروانگی ...

بـه آسمــان دل بـبـنـــد ...

متاسفم

خدایا ...
بابت آن روز
که سرت داد کشیدم متاسفمـــــــــ ...!!!
من عصبانی بودم
برای انسانی که تو میگفتی ارزشــــَش را ندارد

و مــــــــــن پا فشاری می کردم ...


نظرات 2 + ارسال نظر
سیما شنبه 4 شهریور 1391 ساعت 02:50 ب.ظ

متأسفم؛ امّا...

آره ته دل آدم یه عالم سوال بی جواب باقی میمونه
چرا ...

یونس شنبه 4 شهریور 1391 ساعت 09:13 ب.ظ http://guardian.blogsky.com

لایک

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد