گویند روزی دزدی در راهی، بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود . آن شخص بسته را به صاحبش برگرداند .
او را گفتند : چرا این همه مال را از دست دادی ؟
گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا ، مال او را حفظ می کند و من دزد مال
او هستم ، نه دزد دین . اگر آن را پس نمی دادم و عقیده صاحب آن مال ، خللی
می یافت ، آن وقت من دزد باورهای او نیز بودم و این کار دور از انصاف است ...
خدایا خودت هوای مارو داشته باش
نکنه نادانسته دزد عقیده کسی بشیم.
آمین
داستان زیبایی بود!موفق باشی عزیز!
ممنونم دوست عزیزم
من هم برات شادی بی مثال رو ارزو میکنم
وای هستی محشر بود ....
چه دزد عاقلی