خدایا دلم هوای دیروز را کرده ... هوای روزهای کودکی را ...
دلم میخواهد مثل دیروز قاصدکی بردارم
آرزوهایم را به دستش بسپارم تا برای تو بیاورد ...
دلم میخواهد دفتر مشقم را باز کنم
و دوباره تمرین کنم الفبای زندگی را
میخواهم خط خطی کنم
تمام آن روزهایی که دل شکستم و دلم را شکستند
دلم میخواهد این بار اگر معلم گفت در دفتر نقاشی تان
هر چه میخواهید بکشید
این بار تنها و تنها نردبانی بکشم به سوی تو ...
دلم میخواهد این بار اگر گلی را دیدم آن را نچینم
دلم میخواهد ...
می شود باز هم کودک شد ؟؟؟
راستی خدا ! دلم فردا هوای امروز را می کند؟؟؟
چشمانم در آسمان
به جستجوی آخرین ستاره ی شب است
و می روم به اوج ، کنار او
ستاره ای که در سپهر آرزو
یگانه تقدیر من است
زیبا بود ممنون
سلام.........
سلام
دلم من هم هوای روزهای کودکی را میخواهد
هوای بزرگسالی برایش خوب نیست
سلام هستی جان
متن هات اینقدر زیبا هستن که آدم میمونه به کدومش نظر بده.
ولی این متنت منو برد به دوران کودکی. حیاط کودکیا و خاطرات مادر بزرگم...
خیلی زیبا بود ممنون.
سلام شقایق جان
لطف داری عزیزم
ممنونم از لطف و مهربونیت
من وقتی خیلی بچه بودم مادربزرگ هام فوت کردن ، پدربزرگ هام رو هم اصلا ندیدم
هیچوقت لذت داشتنشون رو حس نکردم