پروانگی ...

بـه آسمــان دل بـبـنـــد ...

پروانگی ...

بـه آسمــان دل بـبـنـــد ...

... فراموشی

خیلی وقت است فراموش کرده ام ...
کدامیک را سخت تر می کشم ... ؟
رنــــج !
انتظار !
یا نفس را ...


نظرات 3 + ارسال نظر
سمانه چهارشنبه 24 آبان 1391 ساعت 03:23 ب.ظ http://parastesh1.blogsky.com

چه دنیای ساکتی!

دیگر صدای تپش قلبها غوغا نمی کند

بی گمان دلها شکسته اند...

موافقم

هدی چهارشنبه 24 آبان 1391 ساعت 08:35 ب.ظ http://aftabgardantarin.blogsky.com

سرد و بی طاقت و یک ریز، دلم می لرزد
دو قدم مانده به پاییز، دلم می لرزد

می رسی، شط نگاهت چه تماشا دارد
موج با موج گلاویز... دلم می لرزد

بعد می میرم و می میرم و می میرم و باز
من و یک حسّ غم انگیز، دلم می لرزد

وَ تو می آیی و می آیی و می آیی و می...
از صدای نفست نیز دلم می لرزد

من پر از حرفم و صد مُهر خموشی بر لب
و تو از حنجره لبریز... دلم می لرزد

وَ اذا زلزلت الارض، وَ مَن کُن فیکون
از تو فریاد که برخیز... دلم می لرزد

وَ مرا آن دم با نفخه ی اسرافیلت
کمی آهسته بر انگیز ... دلم می لرزد

الهام عمومی

zahra شنبه 21 بهمن 1391 ساعت 01:53 ب.ظ http://seul.blogfa.com

salam vaghean neveshte'haye zibaei dari kheili dust dashtam mer30 k vaght mizari vase in harfa.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد