مجلس عروسی یکی از بزرگان بود و ملا نصرالدین را نیز دعوت کرده بودند . وقتی می خواست وارد شود ، در مقابل او دو درب وجود داشت با اعلانی بدین مضمون : از این درب عروس و داماد وارد می شوند و از درب دیگر دعوت شدگان .
ملا از درب دعوت شدگان وارد شد . در آنجا هم دو درب وجود داشت و اعلانی دیگر : از این درب دعوت شدگانی وارد می شوند که هدیه آورده اند و از درب دیگر دعوت شدگانی که هدیه نیاورده اند . ملا طبعا از درب دو می وارد شد . ناگهان خود را در کوچه دید ، همان جایی که وارد شده بود .
چه ستمگر است آنکه از جیبش به تو می بخشد ، تا از قلب تو چیزی بگیرد ...
محشر بود هستی جان
ممنون
خوشحالم خوشت اومد دوست من
چقـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدر زیبا بود
وبردل نشست
خوبی هستی جونم
سلام
سلام
ممنونم حدیث جان
خوبم عزیزم شما خوبی؟
kheyli ziba bud....
ممنونم
سلام هستی جان مطالب وبت خیلی زیباست لذت بردم و از بعضی هاش استفاده کردم.شاد باشی عزیزم
سلام مینا خانم
خواهش میکنم نظرلطف شماست
خوشحالم از این بابت
من هم براتون آرزوی موفقیت میکنم