پروانگی ...

بـه آسمــان دل بـبـنـــد ...

پروانگی ...

بـه آسمــان دل بـبـنـــد ...

حسابگری

مجلس عروسی یکی از بزرگان بود و ملا نصرالدین را نیز دعوت کرده بودند . وقتی می خواست وارد شود ، در مقابل او دو درب وجود داشت با اعلانی بدین مضمون : از این درب عروس و داماد وارد می شوند و از درب دیگر دعوت شدگان .

ملا از درب دعوت شدگان وارد شد . در آنجا هم دو درب وجود داشت و اعلانی دیگر : از این درب دعوت شدگانی وارد می شوند که هدیه آورده اند و از درب دیگر دعوت شدگانی که هدیه نیاورده اند . ملا طبعا از درب دو می وارد شد . ناگهان خود را در کوچه دید ، همان جایی که وارد شده بود .


این داستان حکایت زندگی ماست . کسانی را به زندگی مان دعوت می کنیم (رابطه هایی را آغاز می کنیم) اما وقتی متوجه می شویم از آنها چیزی عایدمان نمی شود ، رابطه را قطع و افراد را به حال خودشان رها می کنیم ...
روابط عاطفی ما چیزی بیشتر از الگوی حاکم بر مناسبات تجاری و اقتصادی نیست .
عشق بر مبنای ترس و ضعف محاسبه گر است . اگر محبتی می کنیم توقع جبران داریم ، دوست داشتن های ما قید و شرط و تبصره دارد ، حساب و کتاب دارد ، اگر کسی را دوست داریم به خاطر این است که لیوان نیازمان پر شود . اگر رابطه ای سود آور نباشد آن را ادامه نمی دهیم ...

چه ستمگر است آنکه از جیبش به تو می بخشد ، تا از قلب تو چیزی بگیرد ...



نظرات 4 + ارسال نظر
وروجک چهارشنبه 22 آذر 1391 ساعت 02:01 ب.ظ http://hereisurs.blogsky.com/

محشر بود هستی جان
ممنون

خوشحالم خوشت اومد دوست من

حدیث شنبه 25 آذر 1391 ساعت 08:20 ب.ظ

چقـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدر زیبا بود
وبردل نشست

خوبی هستی جونم
سلام

سلام
ممنونم حدیث جان
خوبم عزیزم شما خوبی؟

arghavan جمعه 22 دی 1391 ساعت 01:57 ب.ظ

kheyli ziba bud....

ممنونم

مینا یکشنبه 18 فروردین 1392 ساعت 01:03 ب.ظ

سلام هستی جان مطالب وبت خیلی زیباست لذت بردم و از بعضی هاش استفاده کردم.شاد باشی عزیزم

سلام مینا خانم
خواهش میکنم نظرلطف شماست
خوشحالم از این بابت
من هم براتون آرزوی موفقیت میکنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد