آن وقت ها که بچه بودیم ، موقع بازی قایم باشک ، زمانی که نوبت چشم گذاشتنمان می شد ، دست های کوچکمان را روی چشم هایمان می گذاشتیم و گاهی آنقدر به چشم هایمان فشار می آوردیم که اطراف آن خیس می شد .
بلند از 1 تا 10 می شمردیم گاهی از روی بچگی نگاهی از لای انگشتانمان می کردیم تا ببینیم چه خبر است !
اما...
ادامه مطلب ...هر کودکی با این پیام به دنیا می آید که ، خداوند هنوز از بشر نا امید نشده است ...
"رابیندرانات تاگور"
من به "تو" که میرسم
مکث میکنم
انگار در زیبایی ات چیزی جا گذاشته ام
مثلا ...
در صدایت "آرامش"
یا در چشم هایت "زندگی"
نه
دکترم، نه محقق، نه دانشمند
ولی دردناکترین و
خطرناکترین و کشنده ترین
بیماری دنیا را کشف کرده
ام ...
اسمش "امید" است !
برای تـــــــــو ...
برای چشمهایت ...
برای مــــــــن ...
برای دردهایم ...
برای مــــــــــا ...
برای این همه تنهایی ...
ای کاش خدا کاری کند ...
الهی دلی ده که در حرص و آز بر ما باز نشود
و قناعتی ده که چشم امید ما جز بروی تو باز نشود .
الهی دستم گیر که دست آویز ندارم و عذرم بپذیر که پای گریز ندارم .
الهی تحقیقی ده که از دنیا بیزار شویم و توفیقی ده که در دین استوار شویم .
"خواجه عبدالله انصاری"
زنی که در حومه شهر زندگی می کرد می خواست خانه و اثاثیه اش را بفروشد . زمستان بود و چنان برف سنگینی باریده بود که تقریبا محال بود که هیچ ماشین یا کامیونی بتواند تا در خانه اش برسد . منتها چون از خدا خواسته بود که اثاثیه اش را به کسی که خدا می خواست و به قیمتی که خدا صلاح می دانست برایش بفروشد ، از ظواهر امر دل نگران نبود . اثاثیه اش را برق انداخت و آماده فروش وسط اتاق گذاشت .
روزگار نبودنت را برایم دیکته می کند
و نمره من باز می شود صفر !
هنوز ...
نبودنت را یاد نگرفته ام ...
مترسک به کلاغ گفت
هر چقدر دوست داری نوکم بزن ...
اما ...
تنهام نذار !!!
بهتر است برای چیزی که هستی مورد نفرت باشی ، تا اینکه برای چیزی که نیستی محبوب باشی .
"آندره ژید"
گفتند: چهل شب حیاط خانهات را آب و جارو کن. شب چهلمین، خضر خواهد آمد .
چهل سال خانهام را رُفتم و روییدم و خضر نیامد. زیرا فراموش کرده بودم حیاط خلوت دلم را جارو کنم . گفتند: چله نشینی کن . چهل شب خودت باش و خدا و خلوت . شب چهلمین بر بام آسمان برخواهی رفت
و من چهل سال از چله بزرگ زمستان تا
چله کوچک تابستان را به چله نشستم، اما هرگز بلندی را بوی نبردم.
زیرا از یاد برده بودم که خودم را به چهلستون دنیا زنجیر کردهام .
خاطرات را باید
سطل سطل از چاه زندگی بیرون کشید
خاطرات نه سر دارند ، نه ته !
بی هوا می آیند تا خفه ات کنند
میرسند گاهی ...
وسط یک فکر
گاهی وسط یک خیابان
و گاهی حتی وسط یک صحبت ...
سردت می کنند ، رگ خوابت را بلدند !
زمینت میزنند ...
خاطرات تمام نمی شوند
تمامت می کنند ...
بی شک جهان را به عشق کسی آفریده اند ،
چون من که آفریده ام از عشق
جهانی برای تو !
"حسین پناهی"
هیچ چیز تو این دنیا بیهوده نیست
حتی شکستن تو ...
باز هم یه اسلایدشو براتون گذاشتم امیدوارم خوشتون بیاد .
آیا میدونستید ؟
وقتی در حال گریه هستید، اگه اولین اشک از چشم سمت راست خارج بشه پس گریه از روی شوق و خوشحالی هست و اگه از چشم چپ باشه نشانه ی درد و ناراحتی .