پروانگی ...
بـه آسمــان دل بـبـنـــد ...پروانگی ...
بـه آسمــان دل بـبـنـــد ...درباره من
در هیاهوی زندگی دریافتم ؛
چه بسیار دویدن ها
که فقط پاهایم را از من گرفت
در حالی که گویی ایستاده بودم ،
چه بسیار غصه ها
که فقط باعث سپیدی موهایم شد
در حالی که قصه ای کودکانه بیش نبود ،
دریافتم
کسی هست که اگر بخواهد "می شود"
و اگر نخواهد "نمی شود"
به همین سادگی ...
کاش نه میدویدم و نه غصه می خوردم
فقط او را می خواندم و بس ...
ادامه...
دستهها
جدیدترین یادداشتها
همهبایگانی
- دی 1392 4
- آذر 1392 8
- مهر 1392 8
- شهریور 1392 2
- مرداد 1392 15
- تیر 1392 13
- خرداد 1392 7
- فروردین 1392 34
- اسفند 1391 32
- بهمن 1391 28
- دی 1391 61
- آذر 1391 57
- آبان 1391 87
- مهر 1391 65
- شهریور 1391 172
- مرداد 1391 154
- تیر 1391 157
- خرداد 1391 187
- اردیبهشت 1391 12
آمار : 1077073 بازدید
Powered by Blogsky
آره هستی جون......
واقعا یادش بخیر....
منم خیلی دوست داشتم ....
سمندون مثلا یه دیو بود اما خیلی دوست داشتنی بود
پرنیان هم خیلی سمندون رو دوست داشت
این پست مخصوص پرنیان ِ عزیزمه
یادش بخیر
اوایل ازش خوشم نمی اومد
ولی بعد یه مدت دیدم دیو دوست داشتنی هست.
سلام سارا جون
من که عاشقش بودم
شما سارا با نقطه ای دیگه؟؟؟؟؟
سلام هستی جون.نمیدونی چقدر خوشحالم که عکس سمندون جونو گذاشتی
خیلی از دیدنش ذوق کردم.دیگه خودت میدونی که کارتون مورد علاقم بود.
دستت درد نکنه عزیزم.مرسی مرسی.از دیدن عکسش خیلی شاد شدم.ایشالا خدا روحشو شاد کنه.
سلام پرنیان جون
میدونستم خوشحال میشی ، منم خوشحال میشم که خوشحال میبینمت
انشاالله که خدا بیامرزدشون
مال چه سالیه؟
من یادم نمیاد هستی...
دقیق یادم نمیاد چه سالی
اما جمعه ها صبح پخش میشد
خیلی برنامه ی جالبی بود
وای چقدر دوست دارم دوباره ببینمش
نه هستی جون من خیلی ازش بدم میومد میترسیدم ازش جالبه که هنوزم میترسم!