پروانگی ...
بـه آسمــان دل بـبـنـــد ...
پروانگی ...
بـه آسمــان دل بـبـنـــد ...درباره من
در هیاهوی زندگی دریافتم ؛
چه بسیار دویدن ها
که فقط پاهایم را از من گرفت
در حالی که گویی ایستاده بودم ،
چه بسیار غصه ها
که فقط باعث سپیدی موهایم شد
در حالی که قصه ای کودکانه بیش نبود ،
دریافتم
کسی هست که اگر بخواهد "می شود"
و اگر نخواهد "نمی شود"
به همین سادگی ...
کاش نه میدویدم و نه غصه می خوردم
فقط او را می خواندم و بس ...
ادامه...
آمار : 1068405 بازدید
Powered by Blogsky
سلام هستی جان...
شرمنده یه مدت نبودم نتونستم سر بزنم شرمنده...
سلام مریم جان
خواهش میکنم
خوب باشی واسم کافیه
تنها
یک آه ه ه ه ه ه ه ..........
همین روایت می کند مرا
روایت می کند تو را ...
همین!
خیلی قشنگ بود عزیزم
نمیدونم چی بگم
موفق باشید
توهم موفق باشی عزیزم