در هیاهوی زندگی دریافتم ؛
چه بسیار دویدن ها
که فقط پاهایم را از من گرفت
در حالی که گویی ایستاده بودم ،
چه بسیار غصه ها
که فقط باعث سپیدی موهایم شد
در حالی که قصه ای کودکانه بیش نبود ،
دریافتم
کسی هست که اگر بخواهد "می شود"
و اگر نخواهد "نمی شود"
به همین سادگی ...
کاش نه میدویدم و نه غصه می خوردم
فقط او را می خواندم و بس ...
ادامه...
همینطوره
برای مادر خواندم و مادر گفت درسته راست میگه ...
خدا مادر عزیزتون رو حفظ کنه
و ممنون بابت تاییدشون
چشم براهی را دوست دارم
به شرطیکه تو قدم در آین را بگذاری !
من اصلا چشم به راه بودن رو دوست ندارم
لااقل برای مدت طولانی دوست دارم
بالاخره دست داری یا نداری هستی جون؟
اشتباه نوشتم رهای عزیز
دوست ندارم بود
ن جا موند
واسه شما هم و جاموند