پروانگی ...

پروانگی ...

بـه آسمــان دل بـبـنـــد ...
پروانگی ...

پروانگی ...

بـه آسمــان دل بـبـنـــد ...

... من

چه می شود سهمی از من برای من قائل شوی ؟؟؟
مشتی از من ... قطره ای ... ذره ای ...
آرزویم است از آن من باشد ؛
این من که منحصرا به نام توست ...


نظرات 3 + ارسال نظر
سارا... یکشنبه 7 آبان 1391 ساعت 12:39 ق.ظ

سلام هستی جونم
خوبی گلم
زیبا بود علی الخصوص عکس فوق العاده قشنگه...

سلام سارا جون
ممنون عزیزم شما خوبی؟
خوشحالم خوشت اومد
دلم برات خیلی تنگ شده بود

هدی دوشنبه 8 آبان 1391 ساعت 02:15 ب.ظ http://aftabgardantariin.blogsky.com

من از عهد آدم تو را دوست دارم

از آغاز عالم تو را دوست دارم

چه شب‌ها من و آسمان تا دم صبح

سرودیم نم‌نم، تو را دوست دارم

نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی

من ای حس مبهم تو را دوست دارم

سلامی صمیمی‌تر از غم ندیدم

به اندازه‌ی غم تو را دوست دارم

بیا تا صدا از دل سنگ خیزد

بگوییم با هم: تو را دوست دارم

جهان یک دهان شد هم‌آواز با ما

تو را دوست دارم، تو را دوست دارم

خیلی قشنگ بود عزیزم
ممنون بایت این اشعار زیبا

مریم چهارشنبه 16 مرداد 1392 ساعت 08:04 ق.ظ

با همین بازی ها شروع شد زندگی
با همین صندلی ها
که هرگز به تعداد ما نبود
و ما
با هر سوت داور
تنهاتر شدیم

ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد