در هیاهوی زندگی دریافتم ؛
چه بسیار دویدن ها
که فقط پاهایم را از من گرفت
در حالی که گویی ایستاده بودم ،
چه بسیار غصه ها
که فقط باعث سپیدی موهایم شد
در حالی که قصه ای کودکانه بیش نبود ،
دریافتم
کسی هست که اگر بخواهد "می شود"
و اگر نخواهد "نمی شود"
به همین سادگی ...
کاش نه میدویدم و نه غصه می خوردم
فقط او را می خواندم و بس ...
ادامه...
چرا همش فکر می کنم توی این وبلاگ سایه سنگین باورهای دینی نمی ذاره یه چیزایی خودشونو رو نشون بدن؟! چیزهایی از جنس زنانه شبیه عشق که گاهی از غفلت نویسنده سوءاستفاده می کنن و از درز های این وبلاگ به بیرون نشت می کنن.
نمیدونم چرا شما اینطور تصور کردین همه ی آدم ها عاشق هستن منم اگه از عشق گفتم از غفلتم نبوده ، خواستم که از عشق گفته باشم
به نظر من آدم ها با محبت کردن تلاش میکنن محبت دیگران رو جلب کنن ، اما خیلی ها وقتی میبینن کسی دوستشون داره دیگه تلاشی واسه این کار نمیکنن این میشه که خیلی از احساس ها به غرور تبدیل میشه و عشق ها کمرنگ میشه
کربلا را می سرود این بار روی نیزه ها
با دو صد ابهام
معنی دار روی نیزه ها
نینوای شعر او از نای هفتاد و دو نی
مثل یک ترجیع شد تکرار
روی نیزه ها
دقیقا
چقدر سخته اونی که دوست داری از دست بدی
آره خیلی سخته
چرا همش فکر می کنم توی این وبلاگ سایه سنگین باورهای دینی نمی ذاره یه چیزایی خودشونو رو نشون بدن؟! چیزهایی از جنس زنانه شبیه عشق که گاهی از غفلت نویسنده سوءاستفاده می کنن و از درز های این وبلاگ به بیرون نشت می کنن.
نمیدونم چرا شما اینطور تصور کردین
همه ی آدم ها عاشق هستن
منم اگه از عشق گفتم از غفلتم نبوده ، خواستم که از عشق گفته باشم
راست میگید...چرا اینجوره...واقعا چرا؟؟؟؟؟
به نظر من آدم ها با محبت کردن تلاش میکنن محبت دیگران رو جلب کنن ، اما خیلی ها وقتی میبینن کسی دوستشون داره دیگه تلاشی واسه این کار نمیکنن
این میشه که خیلی از احساس ها به غرور تبدیل میشه و عشق ها کمرنگ میشه
نههههههههههه منظورم یه جور احساس گناه از عاشق بودن و خودسانسوری بود