آدم ها را بدون اینکه به وجودشان نیاز داشته باشی دوست بدار ...
کاری که خدا با تو می کند!
خدایا
وقتی نمیدانیم چه دعایی کنیم و چه بخواهیم که برایمان بهترین باشد ،
تو که بخشنده و مهربانی
برایمان ...
بهترین را رقم بزن ...
همین الان یه دوست مجازی
یعنی یکی از بهترین دوستای مجازیم
نه ، بهترین دوست مجازیم اومد ازم خداحافظی کرد که بخاطر یه مشکلی دیگه نمیخواد بیاد نت
ما هر روز با هم نامه نگاری داشتیم
وقتی میومدم تو مدیریت وبلاگ ، نگاهم اول به صندوق پستی بود که ببینم واسم نامه گذاشته یا نه
اشکام همینطور سرازیر شدن
فکر میکنی چون ندیدمت ، چون ازت دورم ، دوستم نیستی ؟
اصلا نه ، تو که دوست مجازیم نبودی ، تو یه دوست واقعی بودی
از شادیت شاد شدم ، از غمت غمگین شدم ، همیشه واسه رسیدن به آرزوهات دعا کردن
دوست که اینجوری دوستش رو تنها نمیذاره
خیلی بدی اگه دیگه نیای
دلم کوچک است !
کوچکتر از باغچه پشت پنجره !
ولی آنقدر جا دارد ...
که برای دوستی که دوستش دارم ،
نیمکتی بگذارم ، برای همیشه ...
این روزها عبارت "خالی بندی" به معنی دروغ گفتن و لاف زدن رایج شده است اما پیشینه ی این واژه به دهها سال پیش یعنی زمان سلطنت رضا شاه بر می گردد .
نقل می کنند که در زمان رضاشاه به دلیل کمبود اسلحه ، بعضی از پاسبان هایی که گشت میدادند فقط غلاف خالی اسلحه (یعنی همان جلدی که اسلحه در آن قرار می گیرد) را روی کمرشان می بستند و در واقع اسلحه ای در کار نبود .
دزدها و شبگردها وقتی متوجه ی این قضیه شدند برای اینکه همدیگر را مطلع کنند به هم می گفتند که طرف "خالی بسته" و منظورشان این بود که فلان پاسبان اسلحه ندارد و غلاف خالی اسلحه را دور کمرش بسته به این معنی که در واقع برای ترساندن ما بلوف می زند که اسلحه دارد و روی همین اصل بود که واژه خالی بندی رواج پیدا کرد ...
تمام چیزی که باید از زندگی آموخت ،
تنها یـک کلمه است
"می گذرد"
ولی دق می دهد تا بگذرد ...
خدایا
مرا ببخش! اگر گاهی طاقتم تمام میشود
و با دهانی بسته ،
به لهجه
اشکها صدایت میکنم ...!
گاه میتوان تمام زندگی را در آغوش گرفت ،
فقط کافیست تمام زندگیت یکنفر باشد ...
(این متن رو دوست عزیزم الهام جان تو قسمت نظرات گذاشتن
من به صورت پست درجش کردم که شما هم ازش لذت ببرین .)
یه وقتهایی لازم نیست حرفی زده شه بین دو نفر
همین که دستت رو آروم بگیره و یه فشار کوچیک بده
این یعنی من هستم تا آخرش ...
همین کافیه ...
یه پرستار استرالیایی ، بزرگترین حسرتهای آدمهای در حال مرگ رو جمع کرده .
پنج حسرت رو که بین بیشتر آدمها مشترک بوده منتشرکرده :
اولین حسرت : کاش جراتاش رو داشتم اون جوری زندگی میکردم که میخواستم نه اون جوری که دیگران ازم توقع داشتن .
حسرت دوم : کاش این قدر سخت کار نمیکردم .
حسرت سوم : کاش شجاعتاش رو داشتم که احساساتام رو به صدای بلند بگم .
حسرت چهارم : کاش رابطههام رو با دوستام حفظ میکردم .
حسرت پنجم : کاش شادتر میبودم .
شخصیت آدم ها را از طریق "کردارشان" توصیف کنید
تا هرگز فریب "گفتارشان" را نخورید ...
گاهی خدا اونقدر زود به خواسته مون جواب میده که باورمون نمیشه از طرف اون بوده
اینجاست که میگیم :
عجب شانسی آوردم ...