تـــــــــــو . . .
همان شقـــــایـــــق ِ معروف ِ شعرِ خوب ِ سهرابی!
تا تــــــــو هستـی ...
زندگی بایـــــد کـــــرد . . .
بوی تو را میدهد
دستانش را که می گیرم و باغ آرزو را قدم میزنیم ،
"خیالت " حس تو را زنده میکند
اما ...
" تو " که نمیشود ...
این بار که آمدی دستانت را روی قلبم بگذار ،
تا بفهمی ...
این دل با دیدن تو نمی تپد !
میلـــرزد...
نگو چه میشود کرد
نگو صبــر داشته باش
نگو درست میشود
نگو ...
گاهی نمی
شود ...
نمی شود تحمل کرد
این همـــــه بی تــو بودن
را ...
کنارت آب خوردن هم مستم می کند
بی تـــــــــــــــــــــو اما...تمام ِ "بار" های جهان فقط بر دوشم است
آن "میم" مالکیتی که به آخر اسمم اضافه میکردی
بزرگترین و زیباترین عاشقانه ای بود
که ...
هر روز میشنیدم !
بعد از آن ھمه سرگردانی
روی وجب به وجب خاک
بعد از آن ھمه جستجو روی نقشه ھای جھان
... دانستم
دستان توست ، وطن ِ من ...!
بارون ... دریا ... آبی ...
آسمون ... جاده ... خاطره ...
دشت ... بیابون ... جنگل ...
گل ... زندگی ... عشق ...
مرد ا... نامردا ...
خوب ... بد ... خیر ... شر ...
سیاه ... سپید ... صورتی ...
همه کنار هم میشن دنیا
ولی ترکیب دنیای من فرق داره !
همش دو حرفه :
" تو "
هر چقدر هم بگویی :
مردها فلان ... !
زن ها فلان ... !
تنهایی خوب است
دنیا زشت است
و از این حرفها ...
آخرش روزی قلبت برای کسی
تندتر میزند ...
ادامه مطلب ...
"تـــو" با باران چه نسبتی داری ...؟
نمی دانم ...
اما باران که می آید
دلم برای تو تنگ تـــر میشود ...
دستم را بگیر ...
و مرا به دور دست هایی ببر
که ...
در دسترس هیچ دستی نباشیم ...
ادامه مطلب ...
چه ساده لوح اند
آنان که می پندارند ،
عکس تو را به دیوار های
خانه ام آویخته ام ...
و نمیدانند که من
دیوار های خانه ام را ،
به عکس تو آویخته ام ! ...
"شمس لنگرودی"
خورشید را در آغوش گرفته ای
پاهایت را به بوسه دریا
سپرده ای
موهایت را به دست نسیم
چه خوش غیرتـــــــم من !