وقتی سرم درد می کند ،
حتی قرص هم جواب نمی دهد ...
من ...
چشمهایت را ،
از کدئین بیشتر قبول دارم !!!
هوا را هر چقدر که نفس بکشی
باز برای کشیدنش ، بال بال می زنی !
مثل تو که هر چقدر که باشی
باز باید باشی !
می فهمی چه می گویم ؟
بودنت مهم است ... !
همین ...
در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟
مثل آرامش بعد از یک غم ...
مثل پیدا شدن یک لبخند ...
مثل بوی نم بعد از باران ...
در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟
من به آن محتاجم !
این بار
،
سیـگار را
بکش ،
از طـرفی
که می ســـوزد ؛
تـا
بـدانی بی تو چه میـــکشم …
با توام
ای لنگر تسکین
!
ای تکان های دل
!
ای آرامش ساحل
!
با توام
ای نور
!
ای منشور
!
ای تمام طیف های آفتابی
!
یادته مامان ؟
اسم قاشق رو گذاشتی قطار ، هواپیما ، کشتی ؛
تا یک لقمه بیشتر بخورم یادته ؟
شدی خلبان ، ملوان ، لوکوموتیوران ؛
می گفتی بخور تا بزرگ بشی آقا شیره بشی !
خانوم طلا بشی !
به سلامتی ِ همه ی مامانای دنیا ...
دلم را به آمدن کدام روز خوش کنم ؟
وقتی در تقویم زندگی من ،
هیچ روز شادی بدون تو وجود ندارد ...
من به "تو" که میرسم
مکث میکنم
انگار در زیبایی ات چیزی جا گذاشته ام
مثلا ...
در صدایت "آرامش"
یا در چشم هایت "زندگی"
روزگار نبودنت را برایم دیکته می کند
و نمره من باز می شود صفر !
هنوز ...
نبودنت را یاد نگرفته ام ...
بی شک جهان را به عشق کسی آفریده اند ،
چون من که آفریده ام از عشق
جهانی برای تو !
"حسین پناهی"
در هر جغرافیایی
که باشم ،
جــــهت هـــا ...
تفاوتی ندارند
تمـــــــــــــام دامنه های دلم
من هر روز و هر لحظه نگرانت می شوم که چه می کنی !
پنجره ی اتاقم را باز می کنم و فریاد می زنم :
تنهاییت برای من !
غصه هایت برای من !
همه بغضها و اشکهایت برای من !
لبخند برایم بزن ...
بخند ...
آنقدر بلند
تا من هم بشنوم صدای خنده هایت را
صدای همیشه خوب بودنت را ...