کاش میفهمیدی
قهر میکنم
تا دستم را محکمتر بگیری
و بلندتر بگویی بمان...
نه اینکه شانه بالا بیندازی؛
و آرام بگویی
هر طور راحتی...
کاش باران بگیرد ،
شیشه بخار کند ،
و من همه ی دلتنگی هایم را رویش ..ها.. کنم و با گوشه ی آستینم یکباره همه را پاک کنم
و خلاص ...
دلم گرم خداوندیست که با دستان من گندم برای یاکریم خانه میریزد
چه بخشنده خدای عاشقی دارم
که میخواند مرا ، با آنکه میداند گنهکارم
دلم گرم است میدانم
بدون لطف او تنهای تنهایم
ای دوست ، برایت خدا را آرزو دارم