عجیب است دریــــــــــا !
همین که غرقش می شوی
پس می زند تو را ...
درست مثل بعضی از آدم ها . . . !
فقط باید دست کشید و "رفــــــــــــــــــــت ..."
نه
دکترم، نه محقق، نه دانشمند
ولی دردناکترین و
خطرناکترین و کشنده ترین
بیماری دنیا را کشف کرده
ام ...
اسمش "امید" است !
مترسک به کلاغ گفت
هر چقدر دوست داری نوکم بزن ...
اما ...
تنهام نذار !!!
خاطرات را باید
سطل سطل از چاه زندگی بیرون کشید
خاطرات نه سر دارند ، نه ته !
بی هوا می آیند تا خفه ات کنند
میرسند گاهی ...
وسط یک فکر
گاهی وسط یک خیابان
و گاهی حتی وسط یک صحبت ...
سردت می کنند ، رگ خوابت را بلدند !
زمینت میزنند ...
خاطرات تمام نمی شوند
تمامت می کنند ...
چه بی تفاوت زندگی می کنند
آدم ها ...
بی آنکه بدانند در گوشه ای از دنیا
تمام دنیای کسی شده اند ...
بچه که بودیم می دانستیم هر وقت گم شدیم باید سرجایمان بمانیم تا پیدایمان کنند …
مدتهاست ایستاده ام
کسی مرا پیدا نمی کند !
انسانها هر از چند گاهی از
جایی می افتند
از لبه پرتگاه ...
از پا ...
از نفس ...
از این ور بوم ...
از دماغ فیل ...
از چاله به چاه ...
از عرش به فرش ...
از چشــــم ...
از چشـــــــــــــــــــــــــــم ...
در زندگی :
نه گل باش که اسیر خاک شوی ،
و نه باران باش که به خاک بیفتی ،
خاک باش که گل از تو بروید و باران به خاطر تو بیفتد ...
جای خالی ات
مثل کفش سیندرلا
اندازه ی هیچ یک از مردم این شهر نشد ...
"حتی به زور" ...
گـل یا پــوچ؟
دستت را
باز نکن، حسم را تباه مکن
بگذار فقط تصور کنم ...
که در دستانت
برایم کمی عشق پنهان است ...
هر وقت کم می آورم
می
گویم
اصلا
مهم نیست !
اما
تو که می دانی نبودنت چقدر مهم است ...
دیده
ای شیشه های اتومبیل را وقتی ضربه ای می خورند و می شکنند !؟
دیده ای شیشه خرد می شود ولی از هم نمی پاشد !؟
این
روزها همان شیشه ام ؛
خرد و
تکه تکه ،
از هم نمی پاشم ...
ولی
شکسته ام ...
باور
کن
باد هم شوخی اش گرفته !
در میزند اما ...چشم به راه توام ؟؟؟
آدم ها لالت می کنند ؛
بعد هی می پرسند :
"چرا حرف نمی زنی؟ !"
این خنده دار ترین نمایشنامه ی دنیاست ...