راهی ندارد جز
سقوط ...
برگ پاییزی ...
وقتی می داند درخت ...
عـشق ِ برگ تازه ای در دل دارد !
هر روز نبودنت را بر دیوار خط کشیدم ،
ببین این دیوار لامروت دیگر جایی برای خط زدن ندارد ،
خوش به حال تو که خودت را راحت کردی ،
یک خط کشیدی تنها ،
آن هم روی من ...
گاهی دست خـــودم را می گیرم می برم هوا خوری
یــاد تو هم که همه جا با من است ...
تنــهایــی هم که پا به پایم می دود ...
میبینی ؟
وقتی که نیستی هم ، جمعمان جمع است ...
اشتباه من این بود ...
هر کجا رنجیدم لبخند زدم
فکر کردند درد ندارد سنگین تر زدند ضربه ها را ...
صبر کن سهراب !
گفته بودی قایقی خواهی ساخت ...
قایقت جادارد ..؟!
من هم از همه ی اهل زمین دلگیرم ...
اسمش نه عشق است ،
نه علاقه ،
نه حتی عادت ،
حماقت محض است
دلتنگ کسی
باشی که دلش با تو نیست !
چه دسته گلهایی که ،
برای تصاحب قلبی می رفتند
اما ...
تنها گلدانی را
اِشغال کردند !
"فرید احمدی"
اینجا زمین است !
ساعت به وقت انسانیت خواب است !
دل عجب موجود "سخت جانی" است !
هزار بار تنگ میشود ،
میشکند ،
میسوزد ،
میمیرد ،
و باز هم میتپد ...
گاهی گمان نمی کنی و می شود
گاهی نمی شود که نمی شود
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است
گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود
گاهی گدای گدایی و بخت نیست
گاهی تمام شهر گدای تو می شود
باران میبارد ...
به حرمت کداممان نمیدانم !
من همین قدر میدانم که باران صدای پای اجابت است ،
خدا دارد با تمام جبروتش ناز میخرد ...
نیاز کن ...
ادامه مطلب ...یک ساعت که آفتاب بتابد
خاطره ی آن همه شب های بارانی از بین میرود ...
این است حکایت آدم ها :
"فـــــرامــــــوشــــــــی"