پروانگی ...

بـه آسمــان دل بـبـنـــد ...

پروانگی ...

بـه آسمــان دل بـبـنـــد ...

آدم ها

آدمهای کنارم مثل جمعه می‌مانند ...

معلوم نمی‌کند ...

"فــــــرد" هستند یا " زوج " ...

پر از ابـــهامــــند !!!


غریبه

یک غریبه می خواهم

بیاید ، بنشیند ، فقط سکوت کند ،

و من هی حرف بزنم و بزنم و بزنم ...

تا کمی کم شود این همه بار

بعد بلند شود و برود

انگار نه انگار ...

ترس

ما که از هر چه ترسیدیم به سرمان آمد !

پس بیا تمرین کنیم کمی از خوشبختی بترسیم !!!


دروغ

به یکدیگر دروغ نگویید ...

آدم است ...

باور می کند ...

دل می بندد ...

منتظر

آدمی که منتظر است

هیچ نشانه ای ندارد

فقط

با هر صدایی برمیگردد ...


نیمکت

همه ی نیمکتهای پارک دو نفــــره‌اند

بی‌خیــــال !

روی چمن مینشینم ...



ادامه مطلب ...

گم میشوم

همه چیز را بلد شده ام

خیابانها ،

کوچه ها ،

حتی رنگهای چراغ قرمز را !

اما هنوز هم گم میشوم

آدم ها را بلد نیستم !!!


حضور مردانه

دلم حضور مردانه می خواهد

نه اینکه مرد باشد ، نه ... "مـــــردانه" باشد

    "حرفش"

    "قولش"

    "فکرش"

"    نگاهش"

    "قلبش"

    و ...

آنقدر مردانه که بتوان تا

بینهایتِ دنیا به او اعتماد کرد

تکیه کرد ...

مرد عاشق

عـاشق تریـن مــــــــرد  آدم بود

که بهشت را به لبـخنــد حـــــوا فروخــت ...


(چقدر این متن رو دوست دارم)


خلوت

"انسانها" تنهائیت را پر نمیکنند !

فقط خلوتت را میشکنند
هر چه انسانهای اطرافت بیشتر باشند ،
خلوتت آشفته تر

و تنهائیت

      تنهاتر میشود …

سکوت

وقتی حرمتها شکسته می شود ؛
ببخشید گفتنها سودی ندارد

سکوت کن !


دوری و دوستی

افسانه ها را رها کن!

"دوری و دوستی" کدام است؟

فاصله هایند که دوستی را می بلعند!

تو اگر نباشی ...

دیگری جایت را پر می کند

      به همین سادگی!!!


تنها

کسی که قدم می‌زند

چه کسی می‌داند

که برمی‌گردد...

یا می‌رود...؟

کسی که قدم می‌زند

تنهاست...!

ادامه مطلب ...

میترسم

وقـتی همه چیز خوبه

میترسم ...

مـا به لنگیدن یک جایِ کار

عـــادت کـــرده ایـــم ...