دستت که بلرزد اشتباه مینویسی
پایت که بلرزد اشتباه میروی
دلت که بلرزد … وامصیبتا …
مساحت خلوتم را پـر کـن ...
فرقی نمیکند عمـــودی یـا اُفقـــی ...
همیـن که ضلعــی از چهـــار دیوارم باشی ، کـافیسـت ...
چه لحظه دردآوریه ،
اون لحظه که میپرسه : خوبی ؟
بغض تو گلوت
میپیچه ...
5 خط تایپ میکنی ، ولی به جای send
همه رو پاک می کنی
و می نویسی :
خوبم مرسی تو خوبی؟
ادامه مطلب ...
بگو چه مـــخـــدری بود در بـــــــــودنت
که این همه ...
نبــــــــودنت را
درد می کشم !!!
هرگز نفهمیدم
فراموش کردن درد داشت
یا فراموش شدن !
به هر حال ...
دارم فراموش میکنم
فراموش شدنم را ...
آنقدر به مردم این زمانه بی اعتمادم
که میترسم هرگاه از شادی به هوا بپرم
زمین را از زیر پاییم بکشند ....
برایم کــَـف زدند
در آغوشـم
گرفتند
تایید و تشویقـــم کردند ... که آخــر فرامـــوشت کــردم
دیگر تا
ابــد بر لــبانم لبخنــدی تـــصنعـی مهمـان است
اما بیــن ِ خــودمـان
باشــد ،
هنــوز تنهـــا دلـبــرکـــم تــــو هسـتــی ...
جـنـگل هـم بـود تـمـام میشـد
دلــــم امــــــــــــــا ...
مـــــــــی ســـــــــــــــــوزد
و مـــــــــی ســـــــــــــــــوزد
و مـــــــــی ســـــــــــــــــوزد ...
تـو صـادقانـه دروغ بـگـو
مـن عـاشقانـه کـاری خـواهم کــرد
"مـــــاه"
همیـشه پشت ابـر بـماند
بغــض دارم زیـــــاد ...
کســی اینجـــا نشـــانی یک جـــای دور را نـــدارد ؟
کـــه آدم بـــرود گـــم شـــود؟
کــه بـــرود و بــه درد خــودش بمیـــرد ...؟
از جای ِ خالی ِ تو
پــُـــــــــــر است ...
هیـــــــچ وقت
" بی خداحافظ "
کسی را ترک نکن
نمی دانی ...
چه درد بدی است
پیر شدن
در خم کوچه های ...
" بی خـــــــــــــداحافظ "
قطع امید کرده اند !!!
عجب روزگاریه !
قدیما تا کسی مجبور نبود دروغ نمی گفت
اما ...
الان تا کسی مجبور نباشه راست نمیگه ...!