پروانگی ...

بـه آسمــان دل بـبـنـــد ...

پروانگی ...

بـه آسمــان دل بـبـنـــد ...

بازی

می دانم کجای بازی ما اشتباه بود

که تو دیگر نیستی

و من هنوز ...

گرگم به هوای تو !!!


بی تفاوتی ها

آرام تر سکوت کن
صدای بی تفاوتی هایت آزارم میدهد ...


ادامه مطلب ...

قرارداد

همه ی قراردادها را که روی کاغذهای بی جان نمی نویسند !
بعضی از عهدها را
روی قلب های هم می نـویـسیم ...
حواست به این عهدهای غیر کاغذی باشد
شکستنشان
                   یک آدم را می شکند ...


ادامه مطلب ...

نگاه سرد

گاهی ...

یک نگاه سـرد

روی زمستـــــان را هم کم میکند ...!


ادامه مطلب ...

نعمت

زندگی زیباست !
دقت کن ...
آرام رد شو ...

حس کن ...

نفس بکش ...

همه چیز نعمت است ...!


ادامه مطلب ...

کسی را ندارم

گاهی فکر می کنم
بعضی ها هم هستـند
که خدا به آنها میگویـد :
من که غیر از تو کسی را ندارم ...


هر روز

هر روز تکراریست ...
صبح هم ماجرای ساده ایست ،
گنجشک ها بیخودی شلوغش می کنند ...!


ادامه مطلب ...

شرعی ترین خودکشی

تنهاییم را پک میزنم

تا ریه هایم زندگی را کم آورد

و این طور ...

شرعی ترین خودکشی را تجربه میکنم ...


ادامه مطلب ...

سنگینی یک درد

گاهی ...

" سکوت " علامت رضایت نیست 
شـاید کسی دارد خفه می شود ؛

                              پـشت سنگینی یـک درد ...


ادامه مطلب ...

نزدیک تر بیا

از تو که حرف میزنم   

تمام فعل هایم ماضی بعید است

ماضی خیلی خیلی بعید !!!

کمی نزدیک تر بیا

دلم برای یک حال ساده تنگ شده است !!!


ادامه مطلب ...

چشم به راه

کسی که چشم به راهه
از کسی که تو راهه
خسته تره ...


ادامه مطلب ...

شیشه ای می شکند

شیشه ای می شکند ...
یک نفر می پرسد : چرا شیشه شکست ؟
مادر می گوید : شاید این رفع بلاست .
یک نفر زمزمه کرد : باد سرد وحشی مثل یک کودک شیطان آمد ، شیشه ی پنجره را زود شکست .
کاش امشب که دلم مثل آن شیشه ی مغرور شکست ، عابری خنده کنان می آمد ... تکه ای از آن را برمی داشت مرهمی بر دل تنگم می شد ...
اما امشب دیدم ...
هیچ کس هیچ نگفت غصه ام را نشنید ...
از خودم می پرسم آیا ارزش قلب من از شیشه ی پنجره هم کمتر است ؟
دل من سخت شکست اما ...
هیچ کس هیچ نگفت و نپرسید چرا !!!


ادامه مطلب ...

پُــــــر

دلـــم پُــــــر است
پـــر ِ پـــــــر ِ پــــــــــر

آنقـدر که گاهی ...

اضافه اش

از چشمــانم می چکد ...


ادامه مطلب ...

نباید

بعضی زخم ها هست که هر روز باید روشون رو باز کنی و نمک بپاشی
تا یادت نره که سراغ بعضی آدمها نباید رفت ،

" نـبــــــــــــایــد " !


خدا

روزهای بدی در زندگی آدم می رسد
که هیچ کسی حتی نمی پرسد :
" خوبی ؟ "
برای چنین روزهای بدی
نیاز به یگانه مهربان ِ دلسوزی داری
به شرطی که در روزهای خوب فراموشش نکرده باشی
و نامش چه زیباست ...
"خــــــــــــــدا ..."

 

ادامه مطلب ...

سکوت میکنم

داور قلبم نه سوت دارد
نه کارت قرمز !
راحت باش  ...
تا دلت می خواهد خطا کن
سکوت میکنم

باز هم سکوت میکنم ...


سادگی

گنجشک می خندید

به اینکه چرا من هر روز بی هیچ پولی برایش دانه می پاشم ...

من می گریستم

به اینکه حتی گنجشک هم ، محبت مرا از سادگی ام می پندارد ...


 

ادامه مطلب ...

بـاران

به بـاران دل نبند

که هر چهار فصل ، دیوانه‌ ات خواهد کرد !

اگر ببارد ، از شوق ...

اگر نبارد ، از دلتنگی ...


ادامه مطلب ...

تنهایی

در نانوایی هم
صف ِ " یک دانه ای " ها
جداست !
از جذام هم بدتر اسـت
تنهـایـی ... !


ادامه مطلب ...

... بی پناه

از تو چه پنهان ،
با تمام بی پناهی ام
گاهی ایستاده
در پس همین وجود
در پس همین خنده های سرد
در پس همین گریه های گرم
هی می میرم و زنده می شوم !
سخــت است ...
صبور باشی ...
و در حجم این سکوت
نفست بند نیاید ...!


ادامه مطلب ...