همه ی قراردادها را که روی کاغذهای بی جان نمی نویسند !
بعضی از عهدها را
روی قلب های هم
می نـویـسیم
...
حواست به این
عهدهای غیر کاغذی باشد
شکستنشان
یک آدم را می شکند ...
زندگی زیباست !
دقت کن ...
آرام رد شو ...
حس کن ...
نفس بکش ...
همه چیز نعمت است ...!
گاهی فکر می کنم
بعضی ها هم هستـند
که خدا
به آنها میگویـد :
من که غیر از تو کسی را ندارم ...
هر روز تکراریست ...
صبح هم ماجرای ساده ایست ،
گنجشک ها بیخودی شلوغش می کنند ...!
تنهاییم را پک میزنم
تا ریه هایم زندگی را کم آورد
و این طور ...شرعی ترین خودکشی را تجربه میکنم ...
گاهی ...
" سکوت
" علامت رضایت نیست
شـاید کسی دارد خفه می شود ؛
پـشت سنگینی یـک درد ...
از تو که حرف میزنم
تمام فعل هایم ماضی بعید است
ماضی خیلی خیلی بعید !!!
کمی نزدیک تر بیا
دلم برای یک حال ساده تنگ شده است !!!
شیشه ای می شکند ...
یک نفر می پرسد : چرا
شیشه شکست ؟
مادر می گوید : شاید این
رفع بلاست .
یک نفر زمزمه کرد : باد
سرد وحشی مثل یک کودک شیطان آمد ، شیشه ی پنجره را زود شکست .
کاش امشب که دلم مثل آن
شیشه ی مغرور شکست ، عابری خنده کنان می آمد ... تکه ای از آن را برمی داشت مرهمی بر
دل تنگم می شد ...
اما امشب دیدم ...
هیچ کس هیچ نگفت غصه ام
را نشنید ...
از خودم می پرسم آیا
ارزش قلب من از شیشه ی پنجره هم کمتر است ؟
دل من سخت شکست اما ...
هیچ کس هیچ نگفت و
نپرسید چرا !!!
دلـــم پُــــــر است
پـــر ِ
پـــــــر ِ پــــــــــر
آنقـدر که گاهی ...
اضافه اش
از چشمــانم می چکد ...
بعضی زخم ها هست که هر روز باید روشون رو باز کنی و
نمک بپاشی
تا یادت نره که سراغ بعضی آدمها نباید رفت ،
" نـبــــــــــــایــد " !
روزهای بدی
در زندگی آدم می رسد
که
هیچ کسی حتی نمی پرسد :
" خوبی
؟ "
برای
چنین روزهای بدی
نیاز
به یگانه مهربان ِ دلسوزی داری
به
شرطی که در روزهای خوب فراموشش نکرده باشی
و
نامش چه زیباست ...
"خــــــــــــــدا ..."
ادامه مطلب ...
داور قلبم نه سوت دارد
نه
کارت قرمز
!
راحت
باش
...
تا
دلت می خواهد خطا کن
سکوت
میکنم
باز هم سکوت میکنم ...
گنجشک می خندید
به اینکه چرا من هر روز بی هیچ پولی برایش دانه می پاشم ...
من می گریستم
به اینکه حتی گنجشک هم ، محبت مرا از سادگی ام می پندارد ...
ادامه مطلب ...
به بـاران دل نبند
که هر چهار فصل ، دیوانه ات خواهد کرد !
اگر ببارد ، از شوق ...
اگر نبارد ، از دلتنگی ...
در
نانوایی هم
صف
ِ " یک دانه
ای
" ها
جداست !
از
جذام
هم
بدتر اسـت
تنهـایـی ... !
از تو چه پنهان ،
با تمام بی پناهی ام
گاهی
ایستاده
در
پس همین وجود
در
پس همین خنده های سرد
در
پس همین گریه های گرم
هی
می میرم و زنده می شوم !
سخــت
است ...
صبور
باشی ...
و
در حجم این سکوت
نفست
بند نیاید ...!