پروانگی ...

پروانگی ...

بـه آسمــان دل بـبـنـــد ...
پروانگی ...

پروانگی ...

بـه آسمــان دل بـبـنـــد ...

گدای تو

الهی !
نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم ،

نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی

در اگر باز نگردد نروم باز به جایی ...

پشت دیوار نشینم چو گدا بر سر راهی

کس به غیر از تو نخواهم

چه بخواهی چه نخواهی!
باز کن در که جز این خانه مرا نیست پناهی ...


نظرات 1 + ارسال نظر
دریا پنج‌شنبه 1 تیر 1391 ساعت 09:57 ب.ظ http://azjensebaran.blogsky.com

چه زیبا و بی ریا.....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد