پروانگی ...

پروانگی ...

بـه آسمــان دل بـبـنـــد ...
پروانگی ...

پروانگی ...

بـه آسمــان دل بـبـنـــد ...

بادکنک سیاه

در یک شهربازی پسرکی سیاهپوست به مرد بادکنک فروشی نگاه می کرد که از قرار معلوم فروشنده ی مهربانی بود .

بادکنک فروش یک بادکنک قرمز را رها کرد تا در آسمان اوج بگیرد و بدینوسیله جمعیتی از مشتریان جوان را جذب خود کرد . سپس بادکنک آبی و همینطور یک بادکنک زرد و بعد از آن یک بادکنک سفید را رها کرد .

بادکنک ها سبکبال به آسمان رفتند و اوج گرفتند و ناپدید شدند ...


پسرک سیاهپوست هنوز به تماشا ایستاده بود و به یک بادکنک سیاه خیره شده بود ...
تا این که پس از لحظاتی پرسید :
آقا ! اگر بادکنک سیاه را رها می کردید بالاتر می رفت ؟
مرد بادکنک فروش لبخندی به روی پسرک زد و با دندان نخی را که بادکنک سیاه را نگه داشته بود برید و بادکنک به طرف بالا اوج گرفت و گفت : " آن چیزی که سبب اوج گرفتن بادکنک می شود رنگ آن نیست بلکه چیزی است که در درون خود بادکنک قرار دارد ...
  
نکته ها:
رنگ ها ... تفاوت ها ... مهم نیستند ... مهم درون ِ آدمه ، چیزی که در درون آدم ها است تعیین کننده مرتبه جایگاهشونه و هر چقدر ذهنیات ارزشمندتر باشه ، جایگاه والاتر و شایسته تری نصیب آدم ها میشه ...

نظرات 3 + ارسال نظر
هدی پنج‌شنبه 8 تیر 1391 ساعت 11:05 ق.ظ http://aftabgardantarin.blogsky.com

سلام عزیزم
من الان دارم این متن رو از خود حرم واست پست می کنم ...
واست دعا کردم ... امیدوارم به هر آرزوی زیبایی که داری برسی ...
سلامت رو هم به امام رضا رسوندم.

سلام هدی جون
زیارت قبول عزیزم
ممنون که واسم دعا کردی
وقتی کامنتت رو خوندم بغضم گرفت
یه دنیا ممنونم ازت
کاش میشد منم الان اونجا باشم
ممنون دوست خوبم ، امیدوارم توهم به آرزوهای قشنگت برسی

----------------------

هدی جون یه دنیا ممنون

هدی پنج‌شنبه 8 تیر 1391 ساعت 11:08 ق.ظ http://aftabgardantarin.blogsky.com

کاش آدمها می فهمیدند که خدا رنگها رو برای زیباتر شدن دنیاش خلق کرد نه برای این که ما با تفکرمون زشت ترش کنیم.

خیلی دنیای بدی شده
خیلی ...

دریا پنج‌شنبه 8 تیر 1391 ساعت 01:28 ب.ظ http://azjensebaran.blogsky.com

واقعا درسته...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد