پروانگی ...

پروانگی ...

بـه آسمــان دل بـبـنـــد ...
پروانگی ...

پروانگی ...

بـه آسمــان دل بـبـنـــد ...

سنجاقک

گاه یک سنجاقک ، به تو دل می بندد
و تو هر روز سحر ، می نشینی لب حوض !
تا بیاید از راه ؛ از خم پیچک نیلوفرها ...
روی موهای سرت بنشیند
یا که از قطره آب کف دستت بخورد
گاه یک سنجاقک

                   همه معنی یک زندگی است ...




نظرات 3 + ارسال نظر
سارا... یکشنبه 11 تیر 1391 ساعت 12:52 ب.ظ

سلااااااااااااااااااااااااام هستی جون گل گلم
بسیار زیبا بود.
خوشمان امد.
من انتظار داشتم ادامه مطلب یه متن طولانی باشه
نالاحت نشی به شوخی گفتم

سلام سارا جونم
ممنون عزیزم


میخواستم عکس بذارم براش ، مامانم صدام کرد یکم طول کشید
ببخش عزیزم

سارا... یکشنبه 11 تیر 1391 ساعت 10:45 ب.ظ

اوکی
من که مامانم بیبینه جلوی کام هستم
مامان
من

سلام سارا جون
ای جان
اشکالی نداره حرف مامانت رو گوش کن

دریا دوشنبه 12 تیر 1391 ساعت 04:56 ب.ظ http://azjensebaran.blogsky.com

چقدر قشنگ بود....
برای عاشقی نیازی به گل و بابونه نیست.....واقعا صمیمیت سنجاقکی هنگام آب خوردن روی کف دست نهایت عاشقیه..................

آره واقعا
من عاشق سنجاقک هام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد