پروانگی ...

پروانگی ...

بـه آسمــان دل بـبـنـــد ...
پروانگی ...

پروانگی ...

بـه آسمــان دل بـبـنـــد ...

بی اعتماد

آنقدر به مردم این زمانه بی اعتمادم

که میترسم هرگاه از شادی به هوا بپرم

زمین را از زیر پاییم بکشند ....


نظرات 5 + ارسال نظر
عاطی شنبه 28 مرداد 1391 ساعت 03:31 ب.ظ http://www-blogfa.blogsky.com/


بسیار زیبااااااااااااااااااا

سمانه شنبه 28 مرداد 1391 ساعت 03:51 ب.ظ http://parastesh1.blogsky.com

زندگی مثل پیانو است ، دکمه های سیاه برای غم ها و دکمه
های سفید برای شادی ها.اما زمانی میتوان آهنگ زیبایی نواخت
که دکمه های سفید و سیاه را با هم فشار دهی...

ممنون عزیزم

آینه ی نابینا شنبه 28 مرداد 1391 ساعت 10:59 ب.ظ http://ayeneyenabina.lxb.ir

امروز به آنهایی می اندیشم که روی شانه هایم گریه کردند...

و نوبت من که شد...

شانه خالی کردند..
زنده یاد شریعتی

بسیار زیبا
ممنونم

سیما یکشنبه 29 مرداد 1391 ساعت 12:39 ق.ظ

سلام هستی جون
یاد این جمله افتادم:
"آنقدر به این دنیا بدبینم
که زمین را هم زیر پای خود بی طمع نمیبینم!!!"
یعنی راست میگه؟!!!

سلام سیما جونم
نمیدونم والا
اما بعید نیست

مریم سه‌شنبه 11 شهریور 1393 ساعت 11:21 ق.ظ

عالی بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد