پروانگی ...

پروانگی ...

بـه آسمــان دل بـبـنـــد ...
پروانگی ...

پروانگی ...

بـه آسمــان دل بـبـنـــد ...

بترس

لحظاتی وجود دارند که دراز کشیده ای
خیره به آسمان
و یک چیزی مثل صاعقه وجودت را خالی میکند ...
زیرلب میگویی :
دیگه مهم نیست !
و یک چیزی توی زندگی ات تمام میشود
بترس از روزی که دیگر برایم مهم نباشی ...


نظرات 2 + ارسال نظر
هدی یکشنبه 12 شهریور 1391 ساعت 02:45 ب.ظ http://aftabgardantariin.blogsky.com

از تو هم دل کندم و دیگر نپرسیدم ز خویش
چاره معشوق اگر عاشق از او دل کند چیست ...

آره هیچ چاره ای وجود نداره

طاهره یکشنبه 12 شهریور 1391 ساعت 11:55 ب.ظ

زیبا بود...

امروز خیلی دلم گرفته بود، آخرش نفهمیدم چرا!!!

ممنون عزیزم
آخی
انشاالله زود خوب شی طاهره جان
فکر کنی دلیلش رو هم پیدا میکنی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد