پروانگی ...

پروانگی ...

بـه آسمــان دل بـبـنـــد ...
پروانگی ...

پروانگی ...

بـه آسمــان دل بـبـنـــد ...

دروغ و حقیقت

روزی دروغ به حقیقت گفت :

مــــیل داری با هم به دریـــا برویم و شنـــا کنیم ،

حقیقــت ساده لــوح پذیرفت و گول خورد .

آن دو با هم به کنار ساحل رفتند ،

وقتی به ساحل رسیدند حقیقت لباسهایش را در آورد .

دروغ حیلــــه گـــر لباسهای او را پوشید و رفت .

از آن روز همیشه حقیقت عــــریان و زشت است ، اما دروغ در لبــــــاس حقیقت با ظاهری آراسته نمایان می شود ...


نظرات 4 + ارسال نظر
رویا دوشنبه 22 آبان 1391 ساعت 09:23 ب.ظ

سلام دوست من... پستت خیلی عالی بود...لذت بردم..

سلام رویا خانم
خوشحالم که خوشتون اومد

آرام دوشنبه 22 آبان 1391 ساعت 09:52 ب.ظ

سلامممممممممممممممممم.
من اومدممممممممممممم

***
دروغ هر چی هم که خودشو پنهون کرده باشهف
اخر یه روز چهره زشتش نمایان می شه.
بوی تعفنش هم همون اولش معلومههههه

سلام آرام جان
خوش اومدی عزیزم

سیما دوشنبه 22 آبان 1391 ساعت 11:38 ب.ظ

نمیدونم ولی از همون اول دروغ رو شناسوندن بهمون
وقتی بعد از یه داستان طولانی و خوب میگفتن "پایین اومدیم دوغ بود قصه ما دروغ!!! بود"
بنظرم گاهی وقتها مرز بین دروغ و حقیقت زمانی برداشته میشه که تجربه بشه
و وای از تجربه ای که دروغ از آب در بیاد...

سلام هستی جونم
مرسی جالب بود
حقیقت لحظه هات شیرین و دوست داشتنی

سلام سیمای عزیزم
ممنونم دوست من
چه دعای قشنگی
همینطور برای شما

عرفان سه‌شنبه 23 آبان 1391 ساعت 09:31 ق.ظ http://dastforosh.blogsky.com

نفس بالا نمیاد بس که هوای اخلاقی جامعه آلوده شده.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد