پروانگی ...

پروانگی ...

بـه آسمــان دل بـبـنـــد ...
پروانگی ...

پروانگی ...

بـه آسمــان دل بـبـنـــد ...

مصیبت

سعدی می گوید :

پارسایی را دیدم در کنار دریا که زخم پلنگ داشت و به هیچ دارو به نمیشد . مدت ها در آن رنجور بود و شکر خدای عزوجلّ ، علی الدّوام گفتی .

پرسیدندش که شکر چه میگویی ؟

گفت شکر آنکه به مصیبتی گرفتارم نه معصیتی ...





(این عکس رو خودم گرفتم)

نظرات 2 + ارسال نظر
الــــــــــی... پنج‌شنبه 23 آذر 1391 ساعت 05:13 ب.ظ http://goodlady.blogsky.com

شکر گفتیم پس از هر غمی،اما این شکر

چون نمازی است که از ترس به جا می آید...

:)

بانوی آبان جمعه 24 آذر 1391 ساعت 06:58 ب.ظ http://poshtevazheganesokot.blogsky.com/

این متن را قبل ترها در جایی خوانده بودم و تاثیری شگرف بر من گذاشته بود ... تجدید خاطره شد ...

خوشحالم از این بابت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد