رفت و آمد ،
رفت و آمد ،
اینقدر رفت و آمد
که از یاد برد ،
چیزی به نام ماندن هم ...
وجود دارد !
گمم نکن ... !!!
قول ...
که گوشه ی حافظه ات ...
آرام بنشینم ...
بگذار بمانم ...!
آرام ، گوشه حافظه ات فقط ...
چه کردی با من
که این روزها تو را دیگر
فقط ...
به اندازه ی یک اشتباه میشناسم ؟؟؟
بوی گند خیانت تمام شهر را گرفته !
مردان چشم چران
زنان خائن
دختران شــ ـهـ ـو تــ ــی
و پسران شـ ـهـ ـو تـــ ـی
تر!
...
پس چه شد
؟
چیدن یک سیب و اینهمه تقاص ؟
بیچاره آدم
بیچاره آدمیت ...
در زندگــــــی برای هر آدمــــــی
از یک روز ، از یک جــــــا ، از یک نفر به بعــــــد ...
دیگــــــر هیچ چیز مثل قبل نیســــــت ؛
نه روزهــــــا ، نه رنگــــــها ، نه خیابانهــــــا ...
چـقـــــدر سخــــت اســـت ،
کـه لبـــریـــز بـاشی از "گـفـتـــــن"
ولــی ...
در هـیـــــــچ ســویـــت محـــرمـی نبـاشد ...
تنها بی هوائی ، آدمی را خفه نمی کند !
گاهی هوائی شدن ،
آرام ، آرام ...
بدون رو سیاهی ،
خاموشت می کند ! ...
دلت طفل بود
قدت به قد عاشقی هم نمی رسید
که کوچک شمردی عظمت عاشقانه هایم را ...
پرنده خوشبختیست فکر تو ،
بر شانه ام که مینشیند بلندم میکند ...
پر میدهدم به آسمان خیال ،
از قعر تنهایی ...
ادامه مطلب ...به تو پرواز را آموختم و رهایت کردم تا ستاره ی دنباله دار باشی ...
کاش با تو از عشق می گفتم تا بیاموزی کمی وفادار باشی!
بادبادک کوچک من ...
مرا یاد بگیر...
نه مثل جبر!
نه مثل
هندسه!
نه مثل 1-1
که همیشه میشود صفر!
مرا یاد بگیر
مثل نیمکت
آخر ...
زنگ آخر ...
و دستانی که نام تورا
مدام روی چوب حک میکرد ...
مرا
یاد بگیر