آرزو دارم اگر گل نیستم خاری نباشـم
بار بردار ار ز دوشی نیستم باری نباشم
گر نگشتم دوست با صاحبدلی دشمن نگردم
بوسـتان بهـر خلیل ار نیستم ناری نباشـــم
گر که نتوانم ستانم داد ز مظلومی ز ظالم
باز آن خواهم که همکار ستمکاری نباشم
نیستم گـر نوشــدارویی برای دردمنــدی
نیز با بی دست و پایی نیش جراری نباشم
گــر نریزم آب رحمت از سبویی در گلویی
دلخوشم گر خنجری بر قلب افگاری نباشم
گر پری بگشوده دارم همچو کبک کوهساری
طعنه زن بر خــواری مرغ گرفتاری نباشــم
در روز اول سال تحصیلى، خانم تامپسون معلّم کلاس پنجم دبستان وارد کلاس شد و پس از صحبت هاى اولیه، مطابق معمول به دانش آموزان گفت که همه آن ها را به یک اندازه دوست دارد و فرقى بین آنها قائل نیست. البته او دروغ می گفت و چنین چیزى امکان نداشت.
مخصوصاً این که پسر کوچکى در ردیف جلوى کلاس روى صندلى لم داده بود به نام تدى استودارد که خانم تامپسون چندان دل خوشى از او نداشت. تدى سال قبل نیز دانش آموز همین کلاس بود. همیشه لباس هاى کثیف به تن داشت، با بچه هاى دیگر نمی جوشید و به درسش هم نمی رسید. او واقعاً دانش آموز نامرتبى بود و خانم تامپسون از دست او بسیار ناراضى بود و سرانجام هم به او نمره قبولى نداد و او را رفوزه کرد.
سایهها محصول پشت کردن دیوارها به آفتاباند ؛
گستاخی دیوارها را تقلید نکنیم تا آفتابی بمانیم !
همیشه به یاد داشته باش که به یاد داشته باشی
هر آنچه را که شادمانت می کند ،
و همیشه به یاد داشته باش به فراموشی بسپاری
هر آنچه را که اندوهگینت می کند ...
آنکه میخواهد روزی پریدن آموزد ، نخست میباید ایستادن ، راه رفتن ، دویدن و بالارفتن آموزد .
پرواز را با پرواز آغاز نمیکنند .!
"نیچه"
کارهایی هست که دیگران هم می توانند انجام دهند ،
آن را انجام نده.
حرفهایی هست که دیگران هم می توانند بزنند ،
آن را بیان نکن
و چیزهایی هست که دیگران هم می توانند بنویسند ،
آن را ننویس!
کاری را بکن که فقط تو می توانی انجامش بدهی ...
"آندره ژید"
آدمی دو قلب دارد :
قلبی که از بودن آن با خبر است و قلبی که از حضورش بی خبر
قلبی که از آن با خبر است همان قلبیست که در سینه می تپد ،
همان که گاهی می شکند ،
گاهی می گیرد و گاهی می سوزد ،
گاهی سنگ می شود و سخت و سیاه ،
و گاهی هم از دست می رود ...
چند روز پیش این مطلب رو تو یه وبلاگی خوندم :
ساکنان دریا پس از مدتی صدای امواج را نمی شنوند
چه تلخ است قصه ی عادت...!!!
راستش این مطلب رو با همه ی وجودم حسش کردم
در سال 1968 مسابقات المپیک در شهر مکزیکوسیتی برگزار شد. در آن سال مسابقه دوی ماراتن یکی از شگفت انگیزترین مسابقات دو در جهان بود.
دوی ماراتن در تمام المپیکها مورد توجه همگان است و مدال طلایش گل سرسبد مدال های المپیک. این مسابقه به طور مستقیم در هر 5 قاره جهان پخش میشود.
صبر کن سهراب !
گفته بودی قایقی خواهی ساخت ...
قایقت جادارد ..؟!
من هم از همه ی اهل زمین دلگیرم ...
دستانت را بگذار بر روی قلبت ... صدای ضربان قلبت را احساس می کنی؟
به اطراف نگاه کن ... آیا می توانی ببینی؟
بلند شو و را ه برو ... آیا می توانی قدم بزنی؟
به دستانت نگاه کن ... آیا می توانی آنها را حرکت دهی ؟
اگر همه این کارها را می توانی انجام دهی تبریک می گویم چه زندگی قشنگی داری...
باید ممنون بود و سپاسگزار .
یاد من بود خواستم یاد تو هم باشد...
خدا را می گویم !!!
آدمهای ساده را دوست دارم
همان ها که بدی هیچ کس را باور ندارند ،
همان ها که برای همه لبخند دارند ،
آنها که برای محبت نیاز به دلیل ندارند ،
همان ها که همیشه هستند، برای همه هستند ،
آدمهای ساده را باید مثل یک تابلوی نقاشی ساعتها تماشا کرد ،
هر کسی از راه می رسد یا ازشان سوءاستفاده می کند ،یا زمینشان میزند یا درس ساده نبودن بهشان می دهد .
آدم های ساده را دوست دارم .
بوی ناب آدم می دهند ...!
آدمای ساده به پاکی رنگ سفید هستن.
آدمای ساده مثل "شــاپــرکـــــــــهــا" هستن.
به گمانم تو ...
یکی از آنهایی ...
اگر آدم خوبی با تو بدی کرد، چنان وانمود کن که نفهمیدهای ،
او توجه خواهد کرد و مدت زیادی مدیون تو خواهد بود .
"یوهان ولفگانگ گوته"