پروانگی ...

پروانگی ...

بـه آسمــان دل بـبـنـــد ...
پروانگی ...

پروانگی ...

بـه آسمــان دل بـبـنـــد ...

خدا نزدیک است

برای خودم :


( وقتی خداوند در این نزدیکی است

چرا دچار ترس می شوی ؟ )


ادامه مطلب ...

چهار میخ

دلت را جایی ...

حوالی خدا ... چهار میخ کن ،

که با رفتن این و آن نرود ...


ادامه مطلب ...

نگاه خدا

میدانی خدایا ،
هر چه فکر میکنم هیچ حرفی نمیماند
جز نگاه " تو "
همین که تو نگاهم کنی برایم کافیست ...


ادامه مطلب ...

اعتیاد

مشکل اینجاست که
همیشه بــــــرای فــــرار از دست یک "آدم"
به آدم دیگــــری پناه برده ایـــــم
اعتیاد به آدم ها بـــدترین نـــوع "اعتیاد" است ...


ادامه مطلب ...

خود را نرنجان

خود را نرنجان
آنکه بودنت را قدر ندانست
لایق حضور در فکرت هم نیست !


ادامه مطلب ...

دعای فرج

همه با هم زمزمه کنیم :


بسم الله الرحمن الرحیم


 

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم


خوشبخت باشید

ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﺑﺎﺷﻴﺪ ...
ﻫﻤﺎﻥ ﺑﺎﺷﻴﺪ ﻛﻪ ﻣﻲ ﺧﻮاﻫﻴﺪ .
اﮔﺮ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﺁﻧﺮا ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪاﺭﻧﺪ ، ﺑﮕﺬاﺭﻳﺪ دوست ﻧﺪاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ ،
" ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻲ ﻳﻚ اﻧﺘﺨﺎﺏ اﺳﺖ "
ﺯﻧﺪﮔﻲ ، ﺭاﺿﻲ ﻧﮕﻪ ﺩاﺷﺘﻦ ﻫﻤﻪ ﻧﻴﺴﺖ ... 


عجایب هفتگانه

معلمی از یک گروه از دانش اموزان خواست اسامی عجایب هفتگانه را بنویسند ...
علیرغم اختلاف نظر ها، اکثرا اینها را جزو عجایب هفت گانه نام بردند :
اهرام مصر
تاج محل
دره بزرگ (به نام گراند کانیون در امریکا)
کانال پاناما
کلیسای پطرس مقدس
دیوار بزرگ چین
آبشار نیاگارا

آموزگار هنگام جمع کردن نوشته های دانش آموزان ، متوجه شد که یکی از آنها هنوز کارش را تمام نکرده است .
از دخترک پرسید که آیا مشکلی دارد ...
دختر جواب داد : بله کمی مشکل دارم ، چون تعداد شگفتی ها خیلی زیاد است و نمیدانم کدام را بنویسم !...
آموزگار گفت : آنهایی را که نوشته ای نام ببر شاید ما هم بتوانیم کمک کنیم ...
دخترک با تردید چنین خواند :
به نظر من عجایب هفت گانه دنیا عبارتند از:
دیدن
شنیدن
لمس کردن
چشیدن
احساس کردن
خندیدن
دوست داشتن
اتاق در چنان سکوتی فرو رفت که حتی صدای زمین افتادن سنجاق شنیده می شد ...!

آن چیزهایی که به نظرمان ساده و معمولی میرسند ، آنها را نادیده و دست کم میگیریم ، حقیقا شگفت انگیزند ... با ملایمت به یادمان می آورند که با ارزش ترین چیزهای زندگی ساخته دست انسان نیستند و آنها را نمیتوان خرید ،

آن قدر خود را مشغول نکنید که بی توجه از کنارشان بگذرید ...

جبران میکنم

قـدر لحـظـه ها را بـدان ،

زمـانی می رسد که تـو دیگـر قادر نیستی بگـویـی :

جبــران می کـنم ...


بعضی آدم ها

بعضی آدم‌ها باران را احساس می‌کنند

بقیه فقط خیس می‌شوند ...


ادامه مطلب ...

آب

آب نریختـــــم که برگردی

آب ریختـــــم تـــا پاک شود

هر چه رد پای توست

              از زنـــدگی ام ...!‬


ادامه مطلب ...

سخت است

سخت است حرفت را نفهمند ،
سخت تر این است که حرفت را اشتباهی بفهمند ،
حالا میفهمم ، که خدا چه زجری میکشد
وقتی این همه آدم حرفش را که نفهمیده اند هیچ ،
اشتباهی هم فهمیده اند ...

"دکتر شریعتی"


ادامه مطلب ...

حکایتی از مثنوی

یک شکارچی پرنده‌ای را به دام انداخت .

پرنده گفت : ای مرد بزرگوار ! تو در طول زندگی خود گوشت گاو و گوسفند بسیار خورده‌ای و هیچ وقت سیر نشده‌ای . از خوردن بدن کوچک و ریز من هم سیر نمی‌شوی . اگر مرا آزاد کنی ، سه پند ارزشمند به تو می‌دهم تا به سعادت و خوشبختی برسی . پند اول را در دستان تو می‌دهم . اگر آزادم کنی پند دوم را وقتی که روی بام خانه‌ات بنشینم به تو می‌دهم . پند سوم را وقتی که بر درخت بنشینم . مرد قبول کرد .

پرنده گفت : پند اول اینکه : سخن محال را از کسی باور مکن . مرد بلافاصله او را آزاد کرد . پرنده بر سر بام نشست . گفت پند دوم اینکه : هرگز غم گذشته را مخور . برچیزی که از دست دادی حسرت مخور . پرنده روی شاخ درخت پرید و گفت : ای بزرگوار! در شکم من یک مروارید گرانبها به وزن ده درم هست . ولی متأسفانه روزی و قسمت تو و فرزندانت نبود . و گرنه با آن ثروتمند و خوشبخت می‌شدی .

مرد شکارچی از شنیدن این سخن بسیار ناراحت شد و آه و ناله‌اش بلند شد . پرنده با خنده به او گفت : مگر تو را نصیحت نکردم که بر گذشته افسوس نخور؟

یا پند مرا نفهمیدی یا کر هستی ؟ پند دوم این بود که سخن نا ممکن را باور نکنی . ای ساده لوح ! همه وزن من سه درم بیشتر نیست ، چگونه ممکن است که یک مروارید ده درمی در شکم من باشد ؟

مرد به خود آمد و گفت ای پرنده دانا پندهای تو بسیار گرانبهاست . پند سوم را هم به من بگو . پرنده گفت : آیا به آن دو پند عمل کردی که پند سوم را هم بگویم .


پند گفتن با نادان خواب‌آلود مانند بذر پاشیدن در زمین شوره‌زار است ...


راه مقابله با افسردگی

چگونه با افسردگی و دلتنگی مقابله کنیم ؟

یکی از راه هایی که شیطان انسان را از خیر دنیا و آخرت باز می دارد نفوذ به قلب بندگان مومن ، و دلتگ و محزون کردن آنهاست .

به کلام خدا در این مورد توجه کنید:


إِنَّمَا النَّجْوَىٰ مِنَ الشَّیْطَانِ لِیَحْزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَلَیْسَ بِضَارِّ‌هِمْ شَیْئًا إِلَّا بِإِذْنِ اللَّـهِ وَعَلَى اللَّـهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ﴿المجادلة: ١٠﴾

جز این نیست که نجوا از شیطان است ، تا کسانى را که ایمان آورده‌اند محزون کند ، ولى جز به اذن خدا هیچ آسیبى به آنها نمى‌رساند ، و مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند .


راه مقابله با آن :


1- در مفاتیح آمده که قبل از طلوع آفتاب و قبل از غروب این ذکر را ده بار بگویید:
أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّیَاطِینِ وَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ یَحْضُرُونِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ
هرگاه احساس کردی از درون کسی با تو حرف می زند و موضوعی تو را به دنبال خویش می کشد و ناراحتت می کند این همان نجوای شیطان است و با ذکر فوق با آن مقابله کن.


2-خواندن سوره یس فرح بخش است و به توانایی روحی و جسمی انسان بسیار کمک میکند .
 موارد فوق بارها تجربه شده اند .


3- گفتن: اللهم صل علی محمد و ال محمد وَ أَعِذْنَا مِنَ السَّأْمَةِ وَ الْکَسَلِ وَ الْفَتْرَةِ

جاودانه یار من

خدایـــــــــــــــــــــا
مدعیان رفاقت هر کدام تا نقطه‌ای همراهند ...
عده ای تا مرز منفعت
عده‌ای تا مرز مال
عده‌ای تا مرز جان
عده‌ای تا مرز آبرو
و همگان تا مرز این جهان ،
تنها تویی که همواره می مانی ، بمان ای جاودانه یار من ...


ادامه مطلب ...

زندگی می آموزد

زندگی می آموزد بار بر دوش دیگران نهادن ، شانه های خودت را سنگین می کند

و بار از دوش دیگران برداشتن ، خودت را سبکبار می کند ...


لحظه های زندگی

لحظات شادی ، خدا را ستایش کن

لحظات سختی ، خدا را جستوجو کن

لحظات آرامش ، خدا را مناجات کن

لحظات دردآور ، به خدا اعتماد کن

و در تمام لحظات ، خداوند را شاکر باش


نخ

کاش می شد که به انگشت نخی می بستیم

تا فراموش نگردد که هنوز انسانیم !!!


تسبیحات حضرت زهرا (س)

پیامبر (ص) فرمودند :
هر کس بعد از نماز تسبیحات حضرت زهرا (س) را بگوید به خصوص اگر با انگشتانش بشمارد همان دستهایش او را روز قیامت شفاعت می کند .


ادامه مطلب ...

ارزش

هیــچ گاه به خاطــر "هیــچ کــس" دست از "ارزشهایت" نکش ...

چون ، زمانـی که اون فــرد از تــو دسـت بکشـد ،

تــــو مـی مانـی و یـک "مـن " ِ بـی ارزش ...