پروانگی ...

پروانگی ...

بـه آسمــان دل بـبـنـــد ...
پروانگی ...

پروانگی ...

بـه آسمــان دل بـبـنـــد ...

رنجش

یادتان باشد :
وقتی کسی باعث رنج شما می شود ؛
دلیلش این است که او درون خودش عمیقاً رنج می برد !
و رنج وی در حال لبریز شدن است ،
او نیازی به تنبیه ندارد ؛
او احتیاج به کمک دارد ... !!!

ادامه مطلب ...

تمرین

یادتونه ؟؟؟
سر کلاس تند تند بچه ها رو میشمردیم که ببینیم کدوم پاراگراف از درس به ما میوفته بخونیم ،

بعد اونو کلی تمرین می کردیم !


ادامه مطلب ...

شرافت

شرافت یعنی همیشه کار درست را انجام دهید ،
حتی اگر کسی شما را تماشا نمی کند ...

ادامه مطلب ...

یه حس قشنگ

قشنگ ترین حس زمانیه که یه اتفاق خوب برات می افته

و مطمئنی که اون اتفاق خوب یه پاداش از طرف خدا برای تو بوده ...


ادامه مطلب ...

تفاوت

زندگی رقص واژگان است ؛

             یکی به جرم تفاوت ، تنهاست ...

             یکی به جرم تنهایی ، متفاوت ...


ادامه مطلب ...

مداد رنگی

مداد رنگی هایم را می خواهم !

بگذار روی دقیقه های بی رنگت نقاشی کنم
مثل آن روزها که گل های سرخ و بنفشه را
میان دفتر مشقت می کاشتم ،
و عطرشان تمام کلاس را پر می کرد ...
ببین دست هایم هنوز بوی گل می دهند ؛
دفتر مشقت را کجا پنهان کرده ای ؟


ادامه مطلب ...

سپاس

خدایا شکرت ...


ادامه مطلب ...

رمانتیک ترین داستان عاشقانه

رمانتیک ترین داستان عاشقانه ؛
رومئو و ژولیت نیست که با هم از دنیا رفتند ،
بلکه قصه ی پدر بزرگ و مادربزرگ است که به پای هم پیر شدند ...

ادامه مطلب ...

... خدایا

خدایا !
همه از تو میخواهند "بدهی" ...
اما ، من از تو میخواهم "بگیری"
خستگی ، دلتنگی و غصه ها را ، از لحظه لحظه ی روزگار همه ی آنهایی که دوستشان دارم ...

ادامه مطلب ...

زندگی

گاهی آدم یه چیزایی میبینه که اصلا باورش نمیشه
امروز رفته بودم دکتر ، یه خانمه با دخترش که 16 - 17 ساله به نظر میرسید هم بین مریض ها بودن
وقتی منشی صداشون کرد تا پذیرششون کنه متوجه شدم که یه همراه دیگه هم دارن
بعد منشی که میخواست براش پرونده تشکیل بده از دختره پرسید متولد چه سالیه ، دختره نمیدونست ، بعد پرسید چند سالته بازم نمیدونست حتی مادرش هم جواب نمیداد ، منشی پرسید مگه مدرسه نمیری ، بعد اون خانمه که همراهشون بود گفت نه ، گفت 15 - 16 سالشه ، گفت توی روستا زندگی میکنن
خیلی واسم عجیب و ناراحت کننده بود !!!
شاید فقر باعث بشه ( البته ظاهرشون نشون نمیداد آدم های خیلی فقیری باشن ) یه سری از افراد مدرسه نرن اما واقعا هنوز هستن کسایی که توی این دوره و زمونه ندونن متولد چه سالی هستن یا چند سالشونه !!!
خیلی از آدم ها هستن که تو روستا زندگی میکنن که تو تحصیل و شغلشون هم خیلی موفق هستن

اما اون دختر اصلا میدونه زندگی یعنی چی ؟ واقعا چطور داره زندگی میکنه ؟

درکش واسم خیلی سخته ، خیلی سخت ...


تلاطم

خدایا تو می دانی آنچه را که من نمیدانم
در دانستن تو آرامشیست
و در ندانستن من تلاطم ها
تو خود با آرامشت

تلاطمم را آرام ساز ...



(این متن رو هم "دوست" عزیز نظر گذاشتن

ازشون ممنونم)


ادامه مطلب ...

نخند !!!

به سرآستین پاره ی کارگری که دیوارت را می چیند و به تو می گوید ارباب . نخند !
به پسرکی که آدامس می فروشد و تو هرگز از آدامسهایش نمی خری . نخند!
به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه می رود و شاید چند ثانیه ای کوتاه معطلت کند . نخند !
به دبیری که دست و عینکش گچی است و یقه ی پیراهنش جمع شده . نخند !
به دستان پدرت ،
به جاروکردن مادرت ،
به همسایه ای که هر صبح نان سنگک می گیرد ،
به راننده ی چاق اتوبوس ،
به رفتگری که در گرمای تیرماه کلاه پشمی به سردارد ،
به راننده ی آژانسی که گاهی مواقع چرت می زند ،
به پلیسی که سرچهارراه با کلا صورتش را باد می زند ،
به مجری نیمه شب رادیو ،
به مردی که روی چهارپایه می رود تا شماره ی کنتور برقتان را بنویسد ،
به جوانی که قالی پنج متری روی کولش انداخته و در کوچه ها جار می زند ،
به بازاریابی که نمونه اجناسش را روی میزت می ریزد ،
به پارگی ریز جوراب کسی در مجلسی ،
به پشت و رو بودن چادر پیرزنی در خیابان ،
به پسری که ته صف نانوایی ایستاده ،
به مردی که در خیابانی شلوغ ماشینش پنچر شده ،
به مسافری که سوار تاکسی می شود و بلند سلام می گوید ،
به فروشنده ای که به جای پول خرد به تو آدامس می دهد ،
به زنی که با کیفی بردوش ، به دست نان دارد و به دستی چند کیسه میوه و سبزی ،
به هول شدن همکلاسی ات پای تخته ،
به مردی که در بانک از تو می خواهد برایش برگه ای پرکنی ،
به اشتباه لفظی بازیگر نمایشی
نخند ...

نخند که دنیا ارزشش را ندارد که تو به خردترین رفتارهای نابجای آدمها بخندی !

که هرگز نمیدانی آنها چه دنیای بزرگ و پردردسری دارند !

آدمهایی که هرکدام برای خود و خانواده شان همه چیز و همه کسند !

آدمهایی که به خاطر روزیشان تقلا می کنند ،
بار می برند ،
بی خوابی می کشند ،
کهنه می پوشند ،
جار می زنند ،
سرما و گرما می کشند ،

و گاهی خجالت هم می کشند ...


ادامه مطلب ...

خاطره

گاهی ارزش واقعی یک لحظه را ،

تا زمانی که به یک " خاطره " تبدیل شود ؛

نمی فهمیم ...



(این متن رو آقا سجاد تو قسمت نظرات گذاشته بودن

متن زیباییه

امیدوارم شما هم خوشتون بیاد)


ادامه مطلب ...

تندیس 95 ساله

در سال ۱۹۱۴ آغاز جنگ جهانی‌ اول یک سرباز پیش از آنکه به صحنه جنگ برود
برای پیشگیری از دزدی ، دو چرخه خود را به درخت کوچک خانه قفل می‌کند ...
سرباز هیچگاه به خانه بازنگشت .
خانواده او برای یاد بود فرزند دو چرخه را از درخت جدا نکردند .

۹۵ سال پس از آن این تندیس بوجود آمد .


ادامه مطلب ...

... کمبود

وقتی تو نیستی تمام دنیا هم که جمع باشند انگار یک چیز دنیا کم است ؛
آنقدر کم که تمام هستی زیر سوال می رود ...

ادامه مطلب ...

من برگشتم

سلااااااااااااااااااام

من برگشتم

مشکل بر طرف شد


خیلی خوشحالم از این بابت .

سلام

سلام به همه ی شما دوستای خوبم .


چقدر دلم واسه اینجا تنگ شده بود


دلیل این که این چند وقت نبودم این بود که کابل های تلفن رو از سر کوچه مون دزدیدن ، مخابرات هم میگه فعلا سیم ندارن

این شده که منم فعلا به نت دسترسی ندارم تا دوباره سیم کشی کنن .


دوست دارم تو این مدت که نیستم شما دوستایی که معمولا سر میزنین نظر بذارین تا بشناسمتون ،

از همتون ممنونم که تو این مدت اینجارو فراموش نکردین .


سیرت

ممکن است عاشق زیبایی کسی شوید ؛

اما یادتان باشد که در نهایت مجبورید با سیرت او زندگی کنید نه صورتش ...


ادامه مطلب ...

برهنگی

برهنگی تنها به یک تکه پارچه بستگی ندارد ؛
برهنگی یعنی بی توجهی به انسانیت و شرافت انسانی و شخصیت انسانها ...


"مادر ترزا"


ادامه مطلب ...

... دوستت دارم

" دوستت دارم "

شاهدی ندارم جز کوچه پس کوچه های خلوت دل!


ادامه مطلب ...