تلاطمم را آرام ساز ...
(این متن رو هم "دوست" عزیز نظر گذاشتن
ازشون ممنونم)
ادامه مطلب ...
خداوندا ...
دقیق یادم نیست آخرین بار ؛ کی خود را پیدا کردم
اما خوب یادم هست ؛
هر گاه که گم شدم
دستم در دست تـــــو نبود ...
ببیــن مـــرا ؛
دستم بند نمیشود هیچ جا
جز به دامنت
خـــــــــــــــــدا ...!
خدایا ...
نرسان "زمـانی" را که برای زندگی ؛
همه چیز داشته باشیم غیر از "زمــــان" ...
خدای خوب من ؛
زندگی به سختی اش می ارزد ؛
اگر تو در انتهای هر قصه ایستاده باشی ...
آرام بــاش ،
توکـــل کــــن ،
تفــکــــر کـــــن ،
سپس آستیـــن ها را بالا بـــزن ؛
آنگــــــاه دستان خداونـد را می بینـــی ؛
کــه زودتــر از تـــو دست به کار شده است ...
مهربانم مرا دریاب ...
توکــــــل یعنی :
اجازه دادن به خداوند ؛ که خودش تصمیم بگیرد !
تو فقط بخــــواه و آرزو کن ...
اما پیشاپیش شاد باش و ایمان داشته باش که رویاهایت هم چون بارانی در حال فرو ریختنند ...
پیشاپیش شـــاد باش و شکـــر گذار !
چرا که خداوند نه به قدر رویاها ، بلکه به اندازه ایمـان و اطمینـان توست ،
که می بخشد ... !!!
" مهربان ترین به تو تکیه کرده ام "
ادامه مطلب ...خدایا ...!
گاهی که دلم از این و آن و زمین و زمان می گیــرد ،
نگاهم را به سوی تو و آسمـان می گیرم ،
و آنـقـدر با تــو درد دل می کنـم ، تا کم کم چشـــــــــم هایم با ابـرهای بارانیت همراهی می کنند
و قلبـــم سبک می شود آنــوقــت تو می آیی و تــــــمـــــــــام فضای دلـم را پر می کنی
و مـــــن دیـــــــگــــر آرام می شــــــوم
و احساس می کنم هیچ چیز نمی تواند مرا از پای دربیـاورد !
چون تو را در قلبــــــــــــــم دارم ...
الهی دستم گیر که دست آویز ندارم ؛
و عذرم بپذیر که پای گریز ندارم ...
به نام خدایی که انار را آفرید تا بهشت از یادمان نرود ؛
سلام به بزرگیت ، به رحمتت ، سلام به خودت ، به خودت که از هرکسی بهم نزدیکتری ...
تو هستی و مهربونی
تو هستی و نگاهم میکنی
تو هستی و صدای دلم رو خیلی ساده میشنوی
تو هستی و به حرف چشمام خوب گوش میدی
"خـــوشــــــحــالـــــــم چون تــــــــــــــــــــورو دارم "
خدایا ؛
مستجاب کن دعای مادری را که ؛
هیچ آرزویی جز خوشبختی ؛
و هیچ هدیه ای جز عشق و محبت ؛
برای فرزندش ندارد ؛
و شاید ، فرزند هرگز نداند ...!
خدایا ؛
از من تا تو راهی نیست ؛
فاصله ایست به درازای من تا من ؛
و در این هیاهوی غریب ،
من ، این من را نمی یابم ...!
معبودم ،
چون ماهیان که از عمق و وسعت دریا بی خبرند ، عظمت عشق تو را نمی شناسم .
فقط میدانم که معبود این دل خسته هستی و اگر دیده از من برگیری خواهم مرد ...
خدایا دلم هوای دیروز را کرده ... هوای روزهای کودکی را ...
دلم میخواهد مثل دیروز قاصدکی بردارم
آرزوهایم را به دستش بسپارم تا برای تو بیاورد ...
دلم میخواهد دفتر مشقم را باز کنم
و دوباره تمرین کنم الفبای زندگی را
میخواهم خط خطی کنم
تمام آن روزهایی که دل شکستم و دلم را شکستند
دلم میخواهد این بار اگر معلم گفت در دفتر نقاشی تان
هر چه میخواهید بکشید
این بار تنها و تنها نردبانی بکشم به سوی تو ...
دلم میخواهد این بار اگر گلی را دیدم آن را نچینم
دلم میخواهد ...
می شود باز هم کودک شد ؟؟؟
راستی خدا ! دلم فردا هوای امروز را می کند؟؟؟