پروانگی ...

پروانگی ...

بـه آسمــان دل بـبـنـــد ...
پروانگی ...

پروانگی ...

بـه آسمــان دل بـبـنـــد ...

الهی

الهی دلی ده که در حرص و آز بر ما باز نشود ؛
و قناعتی ده که چشم امید ما جز به روی تو باز نشود ؛

الهی دستم گیر که دست آویز ندارم ؛

و عذرم بپذیر که پای گریز ندارم ...


ادامه مطلب ...

جواب

هیچ وقت ، هیچ چیز را بی جواب نگذار !!!

جواب نگاه مهربان را با لبخند
جواب دورنگی را با خلوص
جواب مسئولیت را با وجدان
جواب بی ادب را با سکوت
جواب خشم را با صبوری
جواب پشتکار را با تشویق
جواب کینه را با گذشت
جواب گناه را با بخشش
جواب دلمرده را با امید
جواب منتظر را با نوید

ادامه مطلب ...

... رسوب

تو می روی و من
                رسوب می شوم ...
                                  ته مانده ای که
                                                       دور باید ریخت ...!!


ادامه مطلب ...

صدف

چقدر سفید و تمیزن


ادامه مطلب ...

داوری

داوری نکن ؛

تا داوری نشوی ...


ادامه مطلب ...

فراسوی ترس ها

داستانی از "آنتونی رابینز"


روزگاری دراز پیش از این ، پادشاهی که عاشق تماشای پرواز پرندگان بود ، هدیه‌ای دریافت کرد دو قوش از نژاد زیبای عربی ، دو قوش بلندپرواز ...

 

پادشاه، شادمان از دریافت آن دو ارمغان ، آنها را به پرورش دهندۀ بازها و قوش‌ها سپرد تا تعلیمشان دهد و به پروازشان در آورد ...

ماه ها گذشت و روزی قوش‌پرور نزد شاه آمد و خبر داد که یکی از دو قوش را پروازی بلند آموخته آنچنان که چنان جلال و شکوهی در پرواز نشان می‌دهد که گویی بر آسمان پادشاهی می‌کند .  اما اسفا که قوش دیگر ، میلی به پرواز ندارد و از روزی که آمده بر شاخ درختی جای گرفته و هیچ چیز او را به پرواز راغب نمی‌سازد ...!

پادشاه را این امر عجب آمد و متحیر ماند که چه باید کرد ؟!

دست به دامان درمانگران زد تا که شاید در او مرضی بیابند و درمانش کنند 


ادامه مطلب ...

... نقش پرواز

تمــــــام شعرهایم در وصف نیامدنت است !
اگـــر روزی . . .
نـاگـهان . . .
ناباورانــــه سر برسـی . . .
از شاعر بودن . . .
استعفا میدهم . . .
نقــــــاش میشوم . . .
و تا ابــــد نقش پـــرواز مــیکشم !!!


ادامه مطلب ...

... راه

هـرچـه طـولانـی تـر ... بـهـتـر ؛

مـسـیـر راه را مـیـگـویـم ...

وقـتـی کـه تـو بـاشـی در کـنـارم ...


ادامه مطلب ...

ریشه

درختان به من آموختند : 
پایبندی هر کس به اندازه ی ریشه ی اوست 
به هر بی ریشه ای نمی توان تکیه کرد !!!

جهنم

کسی چه میداند ؟!

شاید این جهان ؛ جهنم سیاره ای دیگر باشد ...


ادامه مطلب ...

گلایه

گلایه ها عیب ندارد
این کــــنـــایـــه هاست که ویران میکند ...

ادامه مطلب ...

... من

چه می شود سهمی از من برای من قائل شوی ؟؟؟
مشتی از من ... قطره ای ... ذره ای ...
آرزویم است از آن من باشد ؛
این من که منحصرا به نام توست ...


لبخند بزن

لبخندبزن ؛
برآمدگی گونه هایت توان آن را دارد که امید رفته را بازگرداند
گاه قوسی کوچک ، میتواند معماری بنایی را نجات دهد ...


( این مطلب هم کامنتی از سمانه خانم بود

ممنونم ازشون )


ادامه مطلب ...

... مه

شبیه مه بودی !
نه میشد در آغوشت گرفت
و نه آنسوی تو را دید ...
تنها میشد در تو گم شد

و من گم شده بودم ...


( این متن رو طاهره خانم کامنت گذاشته بودن ،

امیدوارم شما هم خوشتون بیاد .

ممنونم ازشون )


ادامه مطلب ...

احساس تاسف

اِحساس تــاسـف ،

بـرای تمـام کسانــی کـه بـا چشم هایشان قضاوت میـکننـــــد

حـس نمیـــــکننـــد ...

نمـی شنونــــد ...

نمیچشنـــــد ...

فقـط میبینــــند و متهـم می کننــد!!!


ادامه مطلب ...

ورزش قلب

هیچ ورزشی برای "قلب"

مفید تر از خم شدن و گرفتن دست "افتادگان" نیست ...


ادامه مطلب ...

یاری

انسان !

خودت به یاری خود برخیز !

"بتهون"


ادامه مطلب ...

... پروانگی

همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشت ،

آنچه درخواب نرفت چشم من و فکر تو بود ...


ادامه مطلب ...

... کم توقع

امشب کم توقع شده ام ،

آرزویم کوچک و کم حرف است ،

هیچ نمیخواهم جز "تو" ...


ادامه مطلب ...

سوختن

جـنـگل هـم بـود تـمـام میشـد
دلــــم امــــــــــــــا ...
مــــــــــی ســـــــــــــــــوزد و
مــــــــــی ســـــــــــــــــوزد و
مــــــــــی ســـــــــــــــــوزد ...


ادامه مطلب ...