پروانگی ...

پروانگی ...

بـه آسمــان دل بـبـنـــد ...
پروانگی ...

پروانگی ...

بـه آسمــان دل بـبـنـــد ...

قایم باشک

آن وقت ها که بچه بودیم ، موقع بازی قایم باشک ، زمانی که نوبت چشم گذاشتنمان می شد ، دست های کوچکمان را روی چشم هایمان می گذاشتیم و گاهی آنقدر به چشم هایمان فشار می آوردیم که اطراف آن خیس می شد .

بلند از 1 تا 10 می شمردیم گاهی از روی بچگی نگاهی از لای انگشتانمان می کردیم تا ببینیم چه خبر است !

اما...

ادامه مطلب ...

... پریدن

برای پریدن لازم نیست پرنده باشم
همین که بخندی بال در می آورم ...


ادامه مطلب ...

پیام

هر کودکی با این پیام به دنیا می آید که ، خداوند هنوز از بشر نا امید نشده است ...

"رابیندرانات تاگور"


ادامه مطلب ...

مکث

من به "تو" که میرسم

مکث میکنم

انگار در زیبایی ات چیزی جا گذاشته ام

مثلا ...

در صدایت "آرامش"

یا در چشم هایت "زندگی"


ادامه مطلب ...

کشف

نه دکترم، نه محقق، نه دانشمند
ولی دردناکترین و خطرناکترین و کشنده ترین
بیماری دنیا را کشف کرده ام ...
اسمش "امید" است !


ادامه مطلب ...

... ای کاش خدا کاری کند

برای تـــــــــو ...
برای چشمهایت ...
برای مــــــــن ...
برای دردهایم ...
برای مــــــــــا ...
برای این همه تنهایی ...
ای کاش خدا کاری کند ...


ادامه مطلب ...

الهی

الهی دلی ده که در حرص و آز بر ما باز نشود

و قناعتی ده که چشم امید ما جز بروی تو باز نشود .

الهی دستم گیر که دست آویز ندارم و عذرم بپذیر که پای گریز ندارم .
الهی تحقیقی ده که از دنیا بیزار شویم و توفیقی ده که در دین استوار شویم .

"خواجه عبدالله انصاری"


توکل

زنی که در حومه شهر زندگی می کرد می خواست خانه و اثاثیه اش را بفروشد . زمستان بود و چنان برف سنگینی باریده بود که تقریبا محال بود که هیچ ماشین یا کامیونی بتواند تا در خانه اش برسد . منتها چون از خدا خواسته بود که اثاثیه اش را به کسی که خدا می خواست و به قیمتی که خدا صلاح می دانست برایش بفروشد ، از ظواهر امر دل نگران نبود . اثاثیه اش را برق انداخت و آماده فروش وسط اتاق گذاشت .


ادامه مطلب ...

سخنی از قرآن

پس به یاد من باشید تا به یاد شما باشم .

سوره ی بقره ، آیه ۱۵۲


... دیکته ی نبودنت

روزگار نبودنت را برایم دیکته می کند

و نمره من باز می شود صفر !

هنوز ...

نبودنت را یاد نگرفته ام ...


ادامه مطلب ...

"ها"

چرا می گویند "ها" علامت جمع است ؟! 

"تن" را که با "ها" جمع کنی خودت می مانی و خودت !


مترسک و کلاغ

اوج تنهایی را زمانی فهمیدم که :

مترسک به کلاغ گفت

هر چقدر دوست داری نوکم بزن ...

اما ...

تنهام نذار !!!


ادامه مطلب ...

آن باش که هستی

بهتر است برای چیزی که هستی مورد نفرت باشی ، تا اینکه برای چیزی که نیستی محبوب باشی .

"آندره ژید" 

 

چلچراغ خدا

گفتند: چهل‌ شب‌ حیاط‌ خانه‌ات‌ را آب‌ و جارو کن. شب‌ چهلمین، خضر خواهد آمد .

چهل‌ سال‌ خانه‌ام‌ را رُفتم‌ و روییدم‌ و خضر نیامد. زیرا فراموش‌ کرده‌ بودم‌ حیاط‌ خلوت‌ دلم‌ را جارو کنم . گفتند: چله‌ نشینی‌ کن . چهل‌ شب‌ خودت‌ باش‌ و خدا و خلوت . شب‌ چهلمین‌ بر بام‌ آسمان‌ برخواهی‌ رفت

و من‌ چهل‌ سال‌ از چله‌ بزرگ‌ زمستان‌ تا چله‌ کوچک‌ تابستان‌ را به‌ چله‌ نشستم، اما هرگز بلندی‌ را بوی‌ نبردم. زیرا از یاد برده‌ بودم‌ که‌ خودم‌ را به‌ چهلستون‌ دنیا زنجیر کرده‌ام .

ادامه مطلب ...

خاطرات

خاطرات را باید
سطل سطل از چاه زندگی بیرون کشید
خاطرات نه سر دارند ، نه ته !

بی هوا می آیند تا خفه ات کنند

میرسند گاهی ...

وسط یک فکر

گاهی وسط یک خیابان
و گاهی حتی وسط یک صحبت ...
سردت می کنند ، رگ خوابت را بلدند !
زمینت میزنند ...
خاطرات تمام نمی شوند
تمامت می کنند ...


... برای تو

بی شک جهان را به عشق کسی آفریده اند ،

چون من که آفریده ام از عشق

جهانی برای تو !

"حسین پناهی"


ادامه مطلب ...

راز برگ پائیزی

هیچ چیز تو این دنیا بیهوده نیست

حتی شکستن تو ...

باز هم یه اسلایدشو براتون گذاشتم امیدوارم خوشتون بیاد .


دانلود

گل های عاشق

از این عکس خیلی خوشم اومد

امیدوارم شما هم از دیدنش لذت ببرین ...


ادامه مطلب ...

... سایه ات میشوم

بگذار سایه ات باشم
بی آزار ،
بی صدا ،
فقط ...
همسایه ات باشم ...


اشک

آیا میدونستید ؟

وقتی در حال گریه هستید، اگه اولین اشک از چشم سمت راست خارج بشه پس گریه از روی شوق و خوشحالی هست و اگه از چشم چپ باشه نشانه ی درد و ناراحتی .